یکی دو روزی که در کنار آیاتای خوش گذشت..
سلام آیاتای عزیزم. امیدوارم همیشه سرحال باشی. اینو نوشتم چون امروز ظهر توی خواب خیلی گریه کردی و وقتی هم از اتاق آوردمت بیرون و آرومت کردم، خوب بودی اما بازم میذاشتم تختت گریه می کردی، فکر کنم خواب بد دیده بودی، الهی فدای خواب دیدنت بشم.دوستت داریم عزیز دردونه. ادامه مطلب با ما باشیــــــــــــــــــــــــــــــید .. دیروز یه اتفاق خیلی خیلی جالب افتاد و اونم این بود که...: بعداز ظهر بود و پدری خواب بودن، منم داشتم وبگردی می کردم. متوجه شدم شما نیستی، اتاق ها و آشپزخونه و.. رو گشتم نبودی تا اینکه یادم افتاد احتمالأ در سرویس اتاق باز بوده و رفتی اونجا. حدسم درست بود و وقتی رسیدم دیدم در بازه و شما پهن شدی وسط سر...