دست نوشته هایی از مهد آیاتای - سری دوم
سلام دخترم، دختر ماه گونه ام. قصد دارم ادامه دست نوشته های شبنم جون از شرح حال شما در مهد رو بنویسم. شبیه سری پیش فقط مطالب رو پاکنویس میکنم، بدون هرگونه دخل و تصرفی. از شبنم جون هم حسابی سپاسگزاریم. مطالب به ترتیب تاریخ: 91/08/20 امروز آیاتای جان در ساعت 2:30 رفت دم در. ازش سوال پرسیدم مامان کو؟ گفت نیست. گفتم کجا بریم؟ گفت تاب بازی. و لی لی حوضک بازی می کرد و با خودش حرف می زد . 91/08/21 امروز آیاتای در تمیز کردن سالن بازی به من کمک کرده توپ ها را از روی زمین بر میداشت پرت می کرد داخل استخر توپ و خودش برای خودش دست می زد و خودش هورا می کشید . بدون تاریخ ...