آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

دخترم آیاتای

جشن تولد - قسمت اول: مهدکودک

سلام دختر ماهم یه عاااالمه مطلب نوشتم اما قفل کرد. الان برای اینکه حرصمو اینجا خالی نکنم بهتره فقط عکس بزارم، اگه شد بعدا توضیح میدم.     از سمت راست: ترنم، ... ، ...، آیاتای، هلیا، امین ...، آرشیدا، ... (اسامی بعداً وارد می شوند، الان هنگم!!!)   تو متن قبلی که فنا شد توضیح دادم که چی شده بود، همه خوراکیها رو از جلو دست بچه ها برداشته بودیم. کیک رو هم لحظه آخر آوردیم و به سختی تونستیم شعله شمع رو نگه داریم تا خودت فوت کنی چون کلی داوطلب بود برای فوت کردنش، سریع هم بریدی و برداشتیم که بچه ها خودشون رو کثیف نکنن، کیک که زیاد مهم نبود..       ...
21 خرداد 1393

آیاتای شیطون و عکس های نمایشگاه نقاشی

سلام دختر گلم، ازینکه هر روز شاهد بزرگتر شدنت هستیم خیلی شادیم. زیاد زمانهایی پیش میاد که با امین می شینیم و در مورد شما صحبت می کنیم که چقدر خوبی و دوست داشتنی و مهربون و البته زیاد منطقی. و در مواردی بسیار صاحب نظر. ده روز پیش لازم شد که وسایل خونه رو جمع کنیم و یه سم پاشی کنیم که خیالمون راحت بشه، شما هم کلی این وسط آتیش سوزوندی. در حد یه اسباب کشی کار کردیم و زحمت کشیدیم. هر لحظه هم شما در کنارمون بودی و دلمون نمی اومد بذاریمت جایی. به هر حال با کنجکاوی هات و درخواست همکاری کردنت کنار اومدیم تا کار تموم بشه. هنوز یه گوشه هایی از کار مونده که وقت نشده انجامش بدیم. از افاضات شما در طی اون چند روز: پدر درحال تمیز کردن اتاق م...
22 مهر 1392

این روزهات

سلام دخترم، عزیز ماه گونه ام. چند وقتی هست که کمی حجم کار اداره و درگیری های هرساله آخر شهریور و اول مهر ما هر لحظه وقتمون رو میگیره و نتونستم اونجوری که باید از شما عکس بگیرم یا جملات قصارت رو یادداشت کنم. اما زیاد با هم هستیم و کلی قربون صدقه و بازی و به سازت رقصیدن ... شما هم خوشحالی و شاد و این خیلی آرام بخشه. دو هفته پیش عروسی مهدی جون و شیوا جون بود و رفتیم تهران. از قبل تصمیم گرفته بودم شما رو با خودم نبرم عروسی چون میدونستم اذیت میشی و اذیت میکنی. نمیدونم از کجا اینو حس کردی چون از چند روز قبل تو موقعیت های مختلف میگفتی : بلیم عسولی مهدی؟ (مثلا) نای نای کنیم؟ یا (مثلا) لباس اوشگل بپوشیم؟ منم عذاب وجدان گرفتم و مردد ...
3 مهر 1392