آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

دخترم آیاتای

دست نوشته هایی از مهد آیاتای - سری دوم

1391/10/13 21:02
نویسنده : مادر آیاتای
1,299 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم، دختر ماه گونه ام.

قصد دارم ادامه دست نوشته های شبنم جون از شرح حال شما در مهد رو بنویسم. شبیه سری پیش فقط مطالب رو پاکنویس میکنم، بدون هرگونه دخل و تصرفی. از شبنم جون هم حسابی سپاسگزاریم.

مطالب به ترتیب تاریخ:

  • 91/08/20    امروز آیاتای جان در ساعت 2:30 رفت دم در. ازش سوال پرسیدم مامان کو؟ گفت نیست. گفتم کجا بریم؟ گفت تاب بازی. و لی لی حوضک بازی می کرد و با خودش حرف می زد .
  • 91/08/21    امروز آیاتای در تمیز کردن سالن بازی به من کمک کرده توپ ها را از روی زمین بر میداشت پرت می کرد داخل استخر توپ و خودش برای خودش دست می زد و خودش هورا می کشید .
  • بدون تاریخ    امروز وقتی که داشتم گزارش کار بچه ها را یادداشت می کردم آیاتای با دقت بسیار به دفتر نگاه می کرد. آخر دستش را روی خودکار گذاشت و با من شروع به نوشتن کرد. شعر چشم چشم دو ابرو دماغ و دهن یه گردو را خیلی خیلی دوست دارد و موقع غذا خوردن با دقت به حرفهام گوش می داد و حتی با زبان خودش با من صحبت می کرد و جواب سوالهایم را می داد .
  • 91/09/13    امروز آیاتای جان تا عدد 3 را در سالن بازی گفت بهش در خانه بگید 1 بقیه را خودش می گوید. و خیلی جالب است قسمت پهلویش خیلی خیلی خیلی قلقلکی است حتی با دوستانش هم بازی می کند وقتی دست آنها به پهلویش می خورد بلند بلند می خندد. آیاتای عاشق صندلی غذاخوری است. میله ی نگهدارنده ی پای کودک را می گیرد تکان می دهد و بلند بلند می خندد انگار هیچ وسیله ی بازی دیگری در اتاق وجود ندارد که با این صندلی بازی می کند .
  • 91/09/20    امروز آیاتای جان موقع رفتن همش بهانه گیری می کرد و شیر می خواست اما همه ی شیرش را خورده بود مثل معتادا شده بود. وقتی یک خورده شیر از مهد به او دادم و خورد همچین انرژی گرفته بود و می خندید. دوباره پاشد کل کلاسو بهم زد .
  • 91/09/25  امروز آیاتای در سالن بازی روی صندلی دور میز با دوستانش نشست و شعر خواندند و شعر تولد تولد را خواندند و مثلاً برای آیاتای تولد گرفتند هرکی به جای کادو توپ از استخر توپ بر می داشت و به عنوان کادو به آیاتای می داد. آیاتای هم همه کادوها رو می گرفت بعد دوباره به آنها می داد و برای خودش دست می زد .
  • 91/09/29  امروز با آیاتای و دوستاش از عدد 1 و 2 و 3 و 4 کار شد و آیاتای برعکسش را می گفت 4 و 3 و بعد برای خودش دست می زد .
  • 91/10/03  امروز وقتی داشتم گزارش کار بچه ها را می نوشتم آیاتای مدام می اومد و خودکارو می خواست از دستم بگیره و روی کاغذ بکشه من هم اونو روی پام گذاشتم خودکارو دادم دستش و شروع کردیم با هم دیگه نقاشی کشیدیم (چشم چشم دو ابرو دماغ و دهن یه گردو گوش گوش دو تا گوش ...) رو هم می خوندیم .
  • 91/10/09   امروز ساعت 9 صبح همه ی بچه ها خواب بودند به غیر از آیاتای و اون مشغول خوابوندن عروسک روی پایش بود و بعد به عروسک می گفت هیش و انگشت اشاره ش رو روی دماغش می گذاشت و علامت ساکت بودن را می داد و امروز با دست به لبه ی تخت می زد و می گفت تق تق تق و بعد با خنده بلند یه چیزی می گفت بعد از مکاشفاتی که بنده در سالن بازی انجام دادم فهمیدم که میگه "سلام" بعد میاد بغلت می کنه . تصویری هم که شبنم جون برای این روز کشیدن اینه:

امیدوارم همیشه همینقدر شاداب و با طراوت باشی .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مامان ثمینا
13 دی 91 22:28
چه دخمل ناناسی
خدا حفظش کنه
ما شما رو لینک کردیم شما هم مارو لینک کنید


صونا
14 دی 91 1:16
الهیییییییییییییی بگردم که انقدر با شعور و مستقلی که مدام خودت خودتو تشویق میکنی عاشقتم که


مامان کوروش
15 دی 91 19:15
عزیزممم تا سه خودش میشمره
همه خوابیدن این دخملی بلا عروسکش رو می خوابونده
واقعا خوش به حال ایاتای با همچین مربی مهربون و پر حوصله ای


ممنون خاله جون. بله واقعا خیلی مهربونن و دوست داشتنی.
مامان ترنم
15 دی 91 20:10
ماشاا... خاله قوربونت بره که اینقدر شیرین کاری داری .دست خاله شبنم جون هم درد نکنه .


سپاس مریم جون. واقعا دستشون دردنکنه. یادگاری خیلی خوبیه برای آیاتای.
مامان فتانه
16 دی 91 11:04
سلام چه دخمل نانازی چه نقاشی قشنگی اگه دوست داشتین به وبلاگ ایلین جون ماهم سربزنید


ممنون. بله حتما.
مامان سونیا
16 دی 91 18:40
ای جونم که شما انقدر خانم شیرینی
توخود قندو نباتی شکلالاتی شکلاتی
عسلی یا که شیرینی که به دل اینجور میشنی


ممنون عزیزم. چه قشنگ گفتی مامان سونیا جونم.
مامان سونیا
16 دی 91 18:41
..................\..\\............/. //..
....................\..\\........../. //..
......................\..\\......../. //..
.......................\ ```´´´-//....
.....................(___).(___)-.....
......................(0)......(0)``-._..
........................|~......~ ,.`-..._..
........................|...........|...`-...._..
........................|........../\..........`-._.........__...---'''''-..._..._..
........................|.........|..\.... سلام....`-._ .. _.--' ..خوبي؟....._..`...
........................).........|...\...........``...... وبم آپ شد............\`\..\.
....................../...........|....\...........بدو بيا پيشم....................|.`\.\..
...................../_....__)......\................منتظرتما.....................|...`\.\.
.................../.............\.......|...................اينم فرستادم ......../.......).).
..................|...............|......|.....................بشيني روش ........./......(.(.(.(..
..................|...............|......|......................با اين بياي.........../.........).).).).
..................|..()...()...|......\.............|....اا بدو بيا ديگه..........._.-'...........(.(.(..
..................`...............'........`._........|_____..|..|-'|..|..
....................`--------'..............|..|.|..|............|..|..|..|..
.................................................|..|.|..|.............|..|..|..|..
.................................................|..|.|..|.............|..|..|..|..
....................................._____ |..|.|..|____...|..|..|..|..
..................................../.........`` |.`......../...........`..|.



چشم حتما
مانی محیا
17 دی 91 10:35
آخی جیگرشو. نقاشیش شکل خودش شده


آره یه جورایی.
مامان آينده ( خاله فاطمه )
17 دی 91 14:35
سلام
همه عكسها رو ديدم كلي ذوق زده شدم
چقدر تو خوشكل شدي دخمل ناز و چقدر بزرگ شدي
مثل مامان و بابات ناز و شيطوني


مرسی خاله جون. زود کوچولوتو به دنیا بیار با هم بازی کنیم.
ارغوان
18 دی 91 10:33



ارغوان
18 دی 91 10:34



مامان کورش
18 دی 91 17:56
خاله فدات بشه با این شیرین کاریهات
عزیزم کورش تو مسابقه نی نی مد شرکت کرده با کد 0010 خوشحال میشه بهش رای بدید . رای گیری فقط چهارشنبه وپنچ شنبه هستش ممنون اینم ادرسش
ninimod.niniweblog.com


ممنونم.
باشه حتما سر میزنم بهشون.
متین مامی ایلیا
18 دی 91 23:23
افرین به تو دخمل باهوش خیلی نفسیییییییییییییییییییییییییییییییییییی


مرسی متین جون
خاله نرگس
19 دی 91 22:47
وای خدای من چه مربی با حوصله ای. گمونم منم بهتر باشه بیام کیش. تا حالا ندیدم یه مربی اینقدر با بچه ها زمان بزاره و اینقدر دقیق یادداشت کنه. ماشاله به اینهمه هوش و پیشرفتت عزیزم. انشاله همیشه سالم و شاداب باشی.


ممنونم عزیزم. بیاید در خدمت هستیم. شما هم همیشه سالم و شاد باشید به امید خدا.
مامان سونیا
20 دی 91 18:19
________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤ _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____________________¤¤¤¤¤¤ ______________________¤¤¤¤ _______________________¤¤
رجبی
21 دی 91 14:49
سلام دوست من وبلاگ قشنگتون رو ديدم جالب بود. من طراحي تقويم کودک انجام ميدم، اگر دنبال يه هديه خوب واسه کوچولو و خانوادتون براي عيد نوروز 1392 ميگرديد توصيه ميکنم يه سر به وبلاگ من بزنيد مطمئن باشيد پشيمون نميشيد. با تشکر، منتظر نظرات شما هستم. http://calenderbaby.persianblog.ir http://taghvimkoodak.persianblog.ir
مامان مهربد
21 دی 91 20:24
کجایی عزیزنمیگیری سراغ از ما


شرمنده عزیزم. میام امروز.
فریماه جون
22 دی 91 13:56
الهی من دیر رسیدم اینبار. از بس این مامانت دیر به دیر میاد اینجا ترجیح میدیم عکسای بروزتو جای دیگه ای ببینیم.عزیزم چقدر شاده. دست شبنم جون مهلبون درد نکنه.
فرزانه خودتون هم چنین برداشتی کردید یا برداشت من اینطوره. آیاتای تو محیط مهد کودک خیلی سرحالتر وباحوصله ترو نمیدونم شیطنت همراه با شادیش بیشتره به نسبت جمع خانوادگی وفامیلی. دقیقا مثه من که تو جمع دوستان مدرسه و خوابگاه اصلا حال وهوای دیگه ای دارم 180 درجه متفاوت. حالا من واقعی من و آیاتای کدومه خدا میدونه؟

واقعا دستش درد نکنه. آره اونجا واقعا خیلی شیطون تر و شادتره. میگه اول صبح که میره بهشون میگه نای نای یعنی برام آهنگ شاد بزارید. اون روز میگم آیاتای یه کم نای نای کن. موبایلو برداشتم دیدم آهنگ شاد ندارم توش، یه آهنگ از ستار گذاشتم، امین گفت بابا این چیه .. خاموش کردم ، آیاتای گیر داده بود که نای نای. نای نای.. خلاصه پتانسیل بالایی داره برای اینکار. اما یه کارایی هم توی خونه میکنه که اونجا نمیکنه هرچی بهش میگن. مثلا توی خونه میگیم آذری برقص میرقصه، اما توی مهد هرکاری کنن نمیرقصه براشون. آره واقعا من واقعی شما دو تا کدوم میشه؟
فریماه جون
22 دی 91 13:56