آخرین مطلب ماه یازدهم آیاتای جان
سلام آیاتای عزیزم.
دیروز ما غذا ماکارونی داشتیم که شما خیلی دوست داری. برای اولین بار غذا رو گذاشتم که خودت با دست بخوری. و خیلــــــــــــــــــی خوب و قشنگ خوردی اما فقط چند لقمه و زود میخواستی ظرف رو برگردونی و قضیه رو با خنده و اینا تموم کنی که مادر نذاشت و .. بقیه غذا رو خودم دادم خوردی اما خیلی جالب یه دونه ماکارونی میذاشتی توی دهنت و اون قسمتش که مونده بود بیرون رو میکشیدی داخل. مثل آدم بزرگا. حتمأ اتفاقی بوده اما به هرحال خیلی خندیدم. آخه قیافه چرب و چیلت دیدنی شده بود. و یه چیز جالبتر اینکه چند روز پیش که میخواستم بهت غذا بدم متوجه شدم غذا رو فوت میکنی و چقدر بامزه اینکارو می کردی. همین الانم که دارم برات می نویسم لباتو مثل اردک کردی و داری مثلا فوت میکنی. وای که غش کردم از دست شیرین کاری های دختر خوشگلم. عکسای قشنگت:
و اینکه اومدم دیدم داری با حلقه هات بازی میکنی، یه گوشه وایسادم و ازت عکس از مراحل مختلف بازیت گرفتم. خیلی خیلی خوب حلقه های رنگی رو توی میله میذاری و لذتشو میبری عزیزدلم ..
و وقتی متوجه من شدی و نتیجه فعالیتت رو عرضه کردی :
حالا یه سورپرایز دارم و اونم دوتا از عکسهای ماه های اول شماست که یکیش رو قبلأ قولش رو داده بودم . اونم عکسی هستش که توی مسافرت شهریور ماه ازت گرفتم توی ویلای ماسوله. اون وقتا کلاه دوست نداشتی اما مثل حالا زورت زیاد نبود که کلأ کلاه رو از سرت در بیاری، فقط گوشتو از زیرش درمی اوردی. کلأ اون موقع مقوله گوش برات مهم بود، مثل الان که زبون برات مهم شده. فدات شم. عکسش:
و سورپرایز بعدی هم عکسی هستش که شکار لحظه ها توی دوماهگی وقتی میخواستم عوضت کنم ازت گرفتم. این عکس رو خیلـــــــــــــی دوست دارم .
امیدوارم عکساتو دوست داشته باشی. ما که خیلی هم شما رو و هم همه چیز متعلق به شما رو دوست داریم.