آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

دخترم آیاتای

عروسک های نشسته آیاتای جان ..

سلام به آیاتای جان عزیزم. دخترم چند وقت پیش یه سری عروسک نشسته برات گرفتیم که خیلی نازن. از اونجائیکه شکستنی هستن و شاید شکسته بشن، خوبه که عکس یادگاریشون رو برات بذارم اینجا. و البته یه عکس داغ تنوری هم از روی ماه خودت که دیشب انداختیم رو میذارم که هی بیام نگاهش کنم و زود بپرم ماچت کنم. دوست داریم یه عالمه، هرچی بگیم بازم کمه .   خوشگل خانم آماده شده که با پدر و مادر برن خرید و بازم داره ذوق میکنه و دستاشو مشت میکنه و فشار میده (17 فروردین 91 ساعت 19:30) :   و اینم عروسک رو میزی (جامدادی) :   و اینم یه ردیف عروسک نشسته خوشگل واسه دختر خوشگلم : وقتی یه کم بزرگتر شدی برای ...
18 فروردين 1391

ما برگشتیـــــــــــم ..

سلام و صد تا سلام شاداب بهاری به آیاتای عزیزم . به همه دوستای گلمون.سال نو مبارک. بعد از غیبت سه هفته ای برگشتیم که دوباره شادیهامون رو با هم شریک بشیم. امیدوارم همه تعطیلات خوبی رو گذرونده باشن و برای یکسال انرژی ذخیره کرده باشن. ما سفر نوروزیمون رو از 24 اسفند نود شروع کردیم و روز 13 فروردین به اتمام رسوندیم. خیلی خوش نگذشت اما بالأخره چون عزیزان رو دیدیم و چند تا پیک نیک رفتیم و تخلیه انرژی کردیم بد نبود، فقط تجدید انرژی نشد. اومدیم بریم بشینیم کنار دریا و کمی خلوت کنیم و دوباره شاد بشیم .   توی این مدت آیاتای تغییرات زیادی داشته و کارهایی میکنه که همه مون رو به وجد میاره . دختر ناز و دوست داشتنی ما خن...
16 فروردين 1391

شیطنت های ماه دهم آیاتای جان..

سلام آیاتای عزیزم و سلام به همه دوستای خوب و با معرفتمون.. این روزها خیلی کارای جالب میکنی و آدم دوست داره چشماش تبدیل به دوربین فیلم برداری بشه و از همه ای لحظه هات یه یادگاری برات نگه داره اما امکانپذیر نیست و تا اونجایی که حوصله رو سرنبره میتونم برات اینجا در موردشون بنویسم. خیلی خوب به نگاه ها توجه میکنی . مثلا وقتی چیزی رو میبری سمت دهنت و من فقط با تعجب نگات میکنم زود برش میگردونی و دیگه دهنت نمیذاری درحالیکه قبلا وقتی حواسم پرت میشد برش میگردوندی به دهنت. و یا هرکار خطرناک دیگه ای رو.. (من و پدر به شما افتخار میکنیم )   به روابط من و پدر خیــــــلی دقت میکنی. دیشب من و پدری همدیگه رو بغل کردیم و شما مشغول بازی با ...
19 اسفند 1390

کادوی زهرا جون ..

تاریخ اصلی مطلب: یکشنبه 7 اسفند ماه نود .. سلام به آیاتای عزیزم و به همه دوستای خوب خوب خوبمون .. امروز می خوام یه کار عقب افتاده رو انجام بدم و اونم گذاشتن عکسهای یادگاری کادوی زهرا جونه، ایشون همکلاسی و دوست دوره کارشناسی پدر و مادر هستن و زمانی که شما توی دل مادر بودی، اومدن پیش ما و سیزده به در سال 90 رو با هم رفتیم پیک نیک و اون زمان هم برای شما یه عالمه گیره مو و دستبندهای kitty خوشگل خریدن. الانم که شما دوروز مونده به 9 ماهه شدنت، هنوز فقط عکساتو دیده و امیدواریم به زودی بریم تهران و همدیگه رو ببینیم .   کادوی زهرا جون اونقدر خوشگل و با سلیقه بود که من هر چقدر ازشون تشکر کنم کمه و هرچقدر از سلیقه خوبشون تعریف...
19 اسفند 1390

شیطنت های آیاتای جان..

تاریخ اصلی مطلب: دوشنبه 8 اسفند ماه نود .. سلام عزیز دل .. امیدوارم همیشه پر انرژی باشی و ما هم از دیدن سرزندگی شما احساس خوشبختی کنیم و همچنین احساس کنیم رسالتی که به عهدمونه رو با موفقیت به سرانجام رسوندیم.   امروز میخوام کمی در مورد چند روزی که گذروندیم صحبت کنم. شما به طور کاملأ محسوسی پر جنب و جوش شدی و هر چند نیاز به کنترل زیادی داری اما خیلی جالبه و تجربه خوبیه. به محض اینکه از رورئک خارجت کنیم شروع میکنی به چهار دست و پا رفتن به سمت میز وسط و همه وسایلش رو میریزی به هم و معمولأ همه رو خالی میکنی پائین و ظرفاشون رو میکشی که اگه خودمون رو به موقع نرسونیم میفتن روی پاهای خوشگلت و کلی گریه زاری می کنی. بماند که چند با...
19 اسفند 1390

کلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خبــــــر ...

تاریخ اصلی مطلب: شنبه 3 اسفندماه نود.. سلام به آیاتای عزیز دلم که الان سه روزه وارد ده ماهگی عمر گرانبهاش شده و به همه دوستای گلمون. اولـــــــــــــــــــــــــــــــــــین و مهمترین خبر اینکه آیاتای جان صاحب دو تا صدف خوشگل شد و دندون درآورد .   خیلی خوشحالم و احساس میکنم آیاتای خیلی بزرگ شده. در گذر از ماه نهم و ورود به ماه دهم خیلی پر جنب و جوش و شیطون شده و از سر وکول همه بالا میره. پس تاریخ اولین دندون :دوازدهم اسفند ماه نود    12.12.90 داشتم به آیاتای غذا میدادم که متوجه شدم یه چیز نوک تیزی میخوره به قاشقش و دیدم که بـــله دندوووون .. این چند روز که نبودیم رفته بودیم عروسی فرزاد جون...
19 اسفند 1390

بقیه عکس های آیاتای و عروسی فرزاد جون

تاریخ اصلی مطلب: شنبه 13 اسفندماه نود.. سلام مجدد. داشتم تو فیس بوک یه چرخی می زدم که این عکس ها رو از آیاتای پیدا کردم که دوستان لطف داشتن و گذاشتن و ما هم خوشحال شدیم و یه نسخه شو برا خودمون برداشتیم.   برای یادگاری بمونن تو وبلاگش بهتره ؛ توی این عکس آیاتای داره سبیلهای آقائه رو میکنه و از چهره ش رضایت رو میشه خوند . آیاتای در حال رقص و شکار لحظه ی خندیدن از ته دل : و اینم امیر رضا پسر آقا فرشاد پسرخاله مادر : برم بگردم شاید بازم کسی عکسی از آیاتای گذاشته باشه . تا بعد.. ...
19 اسفند 1390

عکس های آتلیه آیاتای جان- سری اول

تاریخ اصلی مطلب: یکشنبه 14 اسفند ماه.. بعد از ویرایش تاریخش عوض میشه. سلام به آیاتای جونم که الان از مهد اومده و خوابیده. دخترم از هفته پیش بعداز ظهرها که شما رو از مهد تحویل میگیرم کلی تلاش میکنی که منو متوجه تاب قرمز توی حیاط مهد بکنی و میخوای سوار شی. سوار تاب که میشی خیلی خیلی ذوق میکنی و خودتو تکون میدی تا تاب تکون بخوره  آخه عزیزم نمیدونم این چیزا رو چجوری بلدی.فدای تو .. عکس از تاب سواریت دارم اما بعدأ میذارم، الان برای گذاشتن عکسهای آتلیه ت اومدم. تاریخ عکس ها : پانزدهم بهمن ماه نود .     عکسها رو اسکن کردیم اما نمیدونم چرا زیاد باکیفیت نشد. امیدوارم عکسهاتو دوس...
19 اسفند 1390

روزهای آخر ماه نهم از آیاتای جان ...

سلام به آیاتای عزیزم و به همه ی عزیزانمون. آیاتای جان امیدوارم روزی که این مطالب رو میخونی که گاهی خطاب به خودت و گاهی خطاب به بازدیدکننده ها نوشته شده، از زندگی به اندازه کافی بهره گرفته باشی و وقتی برمی گردی به عقب برای مرور خاطراتت یا حساب و کتاب عمرت، افسوس نخوری. این روزها که روزهای اول اسفند ماهه و داریم سال شمسی ١٣٩٠ رو تموم می کنیم و وارد سال جدید میشیم، همه جا دارن از زود سپری شدن عمر صحبت میکنن و از اینکه داریم پیر میشیم. نمیدونم آیا آدمها میخوان پیر نشن؟یا میخوان زمان متوقف بشه؟من هیچ وقت از زود گذشتن زمان شکایت نکردم و پدر هم همینطور . چون ما معتقدیم اگه زمان خوب و درست گذشته باشه، یعنی اگه تونسته باشیم فرصت ها رو درست شن...
6 اسفند 1390