آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

دخترم آیاتای

بازي و اسباب بازي يراي كودك هشت ماهه ..

بعد از يادگيري اينكه چگونه اشياء را بردارد، كودك هشت ماهه تان ممكن است زمان زيادي را تنها براي دست به دست كردن اسباب بازيها يا چيدن چيزها دركنار هم صرف كند. او همچنين ممكن است شروع كند به ارتباط دادن كلمات با اشياء و در اين زمان است كه مي توان براي كمك به يادگيري او از كتابها، بازيهاي و اسباب بازيهاي ساده اي كه كلمات و صداها را معرفي مي كنند، استفاده كرد.     منبع: نی نی سایت كودك در اين سن چگونه بازي مي كند؟        -   او مي تواند در هر دو جهت سينه خيز برود و بعضي مواقع در حالي كه در كنار يك شيء است، آنرا نگه دارد. -     &...
25 دی 1390

این روزها از آیاتای جان ...

دوستان و آیاتای عزیزم سلام. الان ساعت 8 شب روز 19 دی ماه نود هست و آیاتای جان از اونجایی که توی مهد فقط مشغول بازی و دلبری هست و یک لحظه هم خواب نداره، اومده خونه و بیهوش افتاده. و پدرشون هم در مأموریت به سر میبرن، من تنها شدم و فرصت شده کمی به وبلاگ آیاتای برسم. این روزها هر لحظه کارهایی از آیاتای میبینیم که کلی برامون جالبند. فریماه حون توی پست قبلیش در مورد عادت آیاتای به بازی کردن با گوشش گفتن و من تازه یادم افتاد که چقدر زود به زود عادتهای جالبش عوض میشه. از اول که نوزادها هیچ تکونی نمیخورن و معمولأ هرجور خوابونده بشن همونجوری ثابت هستن،آیاتای خیلی جالب دستش میرفت زیر سرش و مثل آدم بزرگها میخوابید. و...
23 دی 1390

چرا آیاتای؟

سلام سلام سلام بازم من دیر مطلب نوشتم . امروز میخوام در مورد اینکه "چرا اسم آیاتای رو گذاشتیم آیاتای" صحبت کنم. ما از اول اطلاع از بارداری دنبال اسم های خوب میگشتیم و چندین سی دی و کتاب و کلی سایت های ایرانی و خارجی و حتی کردی و .. و کلی وبلاگ رو زیر و رو کردیم. خب برای اسم انتخاب کردن برامون چند چیز خیلی مهم بود مثل معنی خوب، تلفظ خوب و راحت ( برای بزرگترها ) ، تک بودن و البته معنی دور از دسترس. تا اینکه به اسم تائیس برخوردیم و تصمیم گرفتیم بزاریم تائیس. خیلی تحقیق کردیم در موردش یکی دو تا کتاب خوندیم و کلی هم از اینترنت مطلب خوندیم تا اینکه پدر آیاتای گفتن از این اسم به دلایلی زیاد راضی نیستن. بد نیست کمی در موردش توضیح...
23 دی 1390

ادامه ماه هفتم آیاتای جان

سلام به آیاتای جانم و به همه خاله ها و عموهای عزیز آیاتای. از تأخیری که پیش اومد تا بتونم وبلاگ رو به روز کنم باید پوزش بخوام. اول کامپیوتر ویروس گرفت و کلی وقت گرفت و بعد هم چند روزی اینترنت خونه مشکل پیداکرد. خلاصه اینکه الان در خدمت هستم با ادامه عکسهای هفت ماهگی آیاتای جان و کمی هم میخوام از مرام جالب این دختر گل بگم . دخترم این روزها در واقع از زمان ورود به هفت ماهگی سرعت یادگیری خیلی بالاتر رفته و هر روز شاهد یک حرکت جدید از سوی شما هستیم. هنوز شش ماهگیت تموم نشده بود که به محض اینکه صدات میزدیم آغوشت رو محکم باز می کردی به این معنی که بغلم کنید و ما رو تو رودروایسی مینداختی و البته الان شدیدتر . کلی به این کارت می خندیم . ب...
23 دی 1390

اولین مسافرت آیاتای کوچولو.........

سلام به آیاتای نازنین... از امروز منم به جمع نویسنده های خاطراتت اضافه شدم. ولی متاسفانه من همیشه کنارت نیستم که در جریان تمام احوالاتت باشم ولی تا حدی که بتونم انجام میدم من عاشق تمام نی نی ها مخصوصا نی نی خوشگل ومامانی و آروم  خودم هستم عزیزم. به قول دایی مهدی که میگه دخخخخخخخخترم  دختر کوچولوی مایی.       امیدوارم راضی باشی خانم کوچولو. شما تقریبا 2ماه و23 روز داشتی که با مادر واسه اولین باراومدی بهبهان شهرمادر وخونه دایی ها وخاله هاوعروسی دایی مهدی. تو روزهای عروسی واقعا سنگ تموم گذاشتی ومادر وپدروهمراهی کردی   .آروم بودی وساکت وگذاشتی که مادرحضور فعال داشته باشه...
23 دی 1390

مهدکودک گلهای اطلسی - جزیره زیبای کیش

  امروز میخوام به قولی که به مسئولان زحمتکش مهدکودک گلهای اطلسی دادم عمل کنم و در مورد اون جایی که آیاتای نصف بیشتر روز رو میگذرونه توضیح بدم..اونها برای آیاتای و تمامی بچه هایی که اونجا هستن خیلی زحمت میکشن، خیلی مهربونن و دل مشغولیشون و دغدغه عمده شون همیشه و همه جا بچه هاست . اواسط مهر ماه 90 ، زمان اتمام مرخصی زایمان من که رسید، نگرانی و دلشوره آرامشمون رو گرفته بود و همش به آیاتای و اینکه کجا باید بذاریمش فکر می کردیم. این مسأله خیلی مهم بود و طبیعتأ ما حق داشتیم نگرانش باشیم. تا اینکه یه دوست خوب مهد اطلس رو معرفی کرد و از یک هفته جلوتر روزی چند ساعت آیاتای رو می بردیم تا به محیط عادت کنه و اینکار خیلی مؤثر بود هم برا...
23 دی 1390

معرفی آیاتای و منش جالبش

سلام به آیاتای خوشگلم.. برای جبران ننوشته های این 6 ماهه ی گذشته, میخوام مختصر از عادات و روحیاتت بنویسم که یادمون نره. جگر گوشه ی مادر، شما توی بیمارستان نفت تهران به دنیا اومدی.با این جزئیات: روز 10 خرداد 1390 ساعت 10:52 دقیقه صبح. اتاق عمل شماره 3 با حضور خانم دکتر صداقت و کادر اتاق عمل و حضور دکتر بیهوشی و کارشناس خون گیری موسسه رویان. وبیرون از اتاق عمل هم مادربزرگ (مادر پدری) و خاله احترام حضور داشتن و بقیه هم با تماسهای مکررشون عملأ انگار اونجا بودن .. عزیز دلم زمانی که شما به دنیا اومدی کل بخش اطفال از بی سابقه بودن همچین نوزاد خوشگلی میگفتن حتی دکتر میگفت توی اینهمه عملی که تو طول پزشک شدنش انجام داده...
23 دی 1390

آیاتای جان در ماه پنجم عمر شیرینش..

الهی من فدای خندیدنت بشم گلم .. وقتی آیاتای جان میخکوب تلویزیون میشه.. : آیاتای و اسباب بازیهاش : امیدوارم همه خاله ها و عموهای آیاتای جان از دیدن عکساش راضی باشن.. کم کم بقیه رو هم به کمک پدر آیاتای جان میزاریم .. ...
23 دی 1390

آیاتای جان در ماه ششم (:

سلام آیاتای جان.. دختر ناز پدر و مادر.. میخوام عکسهای ماه ششم شما رو بزارم و یه جورایی حس و حالم عجیبه. از اینکه شش ماهگی رو رد کردی.. چون همیشه مرز شش به هفت ماهگی رو یه چیز متفاوت حس می کردم و نگران بودم نکنه آیاتای بعد از شش ماهگی رفتار و روحیاتش تغییر کنه.. توی پست بعدی توضیح میدم که چه شب و روز سختی رو گذروندیم وقتی شما واکسن شش ماهگی رو زدی اما همینقدر بگم که از داشتن همچین موجود خوب و دوست داشتنی و خوش اخلاقی خیلی خیلی خوشحالیم و در پوست خودمون نمی گنجیم.. فعلأ عکسهای ماه ششم رو ببینیم اما بعدأ مفصل برات می نویسم. قول میدم عزیزم. دوست داریم گل خوشبوی پدر و مادر.. آیاتای جان.   شما و نارین جون ر...
23 دی 1390