آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

دخترم آیاتای

عکس های پست قبلی

1391/11/24 17:15
نویسنده : مادر آیاتای
2,256 بازدید
اشتراک گذاری

 

آیاتای در حال دیدن کارتون. (کلیله و دمنه - لاک پشت پرنده/ دوستای برنده)

 

توی عکس زیر که یادم رفت خاطره ش رو بنویسم، شما ظهر نخوابیدی و من اگه شش تا شکلک مو کشیدن (کلافه) هم بزارم باز جواب نمیده که چقدر شلوغ کردی، خسته و کوفته نشسته بودی روی مبل و تلویزیون تماشا می کردی. جالب اینکه حداقل دو هفته ای بود که تلویزیون ما به جز برای پخش کارتون اصلا روشن نشده بود، ما هم داشتیم یه برنامه مهیج می دیدیم. خلاصه اینکه شما اونقدر مظلوم نشسته بودی و خیره به صفحه که پدر احساساتی شد و گفت آیاتای بیا پیشم بشین. رفتی کنارش و باز به تلویزیون نگاه می کردی خیـــــــــــــره. ما هم برامون عجیب بود که چرا این برنامه برای آیاتای اینقدر باید جالب باشه! تا اینکه من صدات زدم گفتم آیاتای غذا می خوای؟ روتو برگردوندی به من نگاه کردی یه لبخندم زدی و دوباره روتو آروم برگردوندی. و باز و باز و باز. نگو داری تو حالت نشسته چرت میزنی. پدر گفت برو بخوابونش سر جاش. اما من پریدم دوربین رو آوردم و از این صحنه ها فیلم گرفتم و ازت پرسیدم غذا میخوای و ... و دو سه دقیقه بعد مثل اینکه گرمای بدن پدر برات خوشایند بوده باشه، دیگه خوابت برد و از پشت افتادی روش. ما هم غش غش خندیدیم. خیلی خیلی دوست داشتنی بودی. توی عکس مشخصه. الهی من فدات بشم عروسک .

 

جفت کردن دمپایی های من و کفش های خودت .. آدمو شرمنده میکنی دخترم.

 

جمع و جور کردن خونه و اسباب بازیها به سبک آیاتای!!! اسب رو گذاشته بالای مبل!!

 

ساحل ...

 

 

عکس های زیر هم که از حوله آشپزخونه س که مثلا تا کردی. جالبه که هی تلاش می کردی تا کنی و نمیتونستی یا باز می شد، بعد جیغ می زدی ازون بنفشها میومدم میدیدم با حوله درگیری!! این ظاهر حوله تا شده س که اومدی به من تحویل دادی. بعد اونورشو نگاه کردم خندم گرفت. بازش کردم دیگه مردم از خنده!!

 

توی عکس زیر حاضر شده بودیم بریم شام بیرون با خانواده امیر جون. پدر یه کم دیر اومد و شما شیر خواستی. منم برخلاف میلم شیشه رو دادم دستت. رفتی اتاق خودت دیدی نمیتونی بری توی تخت، همون کنار تخت دراز کشیدی روی زمین و من برات یه بالش گذاشتم. کلا هر وقت شیشه رو میدم دستت به اولین زمین پوشیده که رسیدی میخوابی و میخوری. از مراحلش عکس گرفتم که اول نشستی و کفشتو در آوردی و بعدش خوابیدی...

 

عکس های زیر هم نمونه ای از این کارته که میری از توی کشو، لباس درمیاری و مثلا می پوشی. حتی شلوار رو هم میخوای از سر بپوشی. اولی تیکه پایین بیکینی خودته و دومی شلوارک پدر!! چیزای دیگه هم میپوشی که به دلیل مسایل اخلاقی نمیشه عکساشو گذاشت!

 

و یک عکس زیبا از پیک نیک روز یک شنبه 22 / 11

 

توی عکس زیر هم تا ما برسیم، از یه جای مرتفع (اما شنی) رفتی پایین به تنهایی. توی عکس کاملا مشخصه که نشستی و خودتو سر دادی روی زمین. خیلی خیلی خدا بهت رحم کرد دخترم. اما خیلی هم خندیدیم. از جای باسن مبارک که کوچولوئه و ردش تا پایین مونده.(با فلش قرمز شروعش رو مشخص کردم)

 

توی پیک نیک ظهر خوابیدی و توی این عکس بیدار شده بودی تازه و هنوز در مرحله لبخند و دلبری قبل از برخاستن بود. یه خاطره جالب از این خوابیدنه، داشتی شیر میخوردی و منم خوابونده بودمت روی پا و داشتم تکون میدادم آروم آروم که یه لحظه دست از شیر خوردن کشیدی و خطاب به آقا محمد گفتی "عمو! عمــو؟!!" اونم گفت جانم عمو؟ شما هم به زبون خودت یه چیزایی گفتی و با دستتم توضیح دادی و دوباره شیر خوردن رو ادامه دادی. وااااای که چقدر خندیدیم و برام هنوز سواله که چی میخواستی بگی که صداش زدی و خیلی هم بی تفاوت انگار که منظورت رو رسونده باشی، دوباره به شیر خوردن ادامه دادی. الهی من قربونت برم.

 

و این هم زیبا روی با اون عشوه های منحصر به فرد در غروب کیش:

 

در حال محبت کردن به عروسک :

 

و رسیدگی از این نوع. عروسک رو نشوندی رو صندلیت، کتاب حیوانات که خودت خیلی دوستش داری گذاشتی روی پاهاش و همینطور صندل خودت که خیلی دوستش داری و داری تخم مرغ ها رو هم از جاش درمیاری که بدی بهش. الهی من قربونت برم که اینقدر بخشنده ای و همه چیزا رو برای همه میخوای و نه فقط برای خودت. امیدوارم همیشه اینجوری بمونی.

 

این عکس آخر هم از خوابیدن شما توی ماشین.

امیدوارم لذت برده باشی دخترم و البته همه دوستای خوب و گلمون.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

گرل
24 بهمن 91 15:27
سلام گلم میشه معنی اسم آیاتای رو بگی و اینکه کجایی هست این اسم؟


سلام عزیزم. معنیش هست همتای ماه. آذریه.
گرل
24 بهمن 91 15:28
راستی اگر میخوای با عکس خود ایاتای جون یه قالب اختصاصی داشته باشی یه سر بیا وبلاگم نمونه کار شیک و تک که خودم طراحی کردم دارم


باشه حتما.سر میزنم.
الی
25 بهمن 91 10:01
سلام عزیزم
خدا حفظش کنه
منم منتظر نی نی ام


سلام الی جان. انشاله به سلامتی و شادی جمعتون کامل میشه و انتظارتون به سر میرسه.
انسیه
25 بهمن 91 13:43
سلام چه عکسای نازی بودن کیف کردم عسیسمممممممممم

ممنون.
mAhyA
26 بهمن 91 10:25
مگه میشه آدم عکس دختری به این ماهی رو ببینه و لذت نبره!؟!؟
ماشالله به آیاتای نازم خیلی دوسش دارم!!
خدا نگهدارش باشه.


ممنون عزیزم. لطف داری شما. خدا نگهدار همه کوچولوهامون باشه.
mAhyA
26 بهمن 91 10:29
راستی من وبلاگ ندارم ولی آدرس ایمیلمو براتون گذاشتم


لطف کردی عزیزم.
مامان مهرسا
26 بهمن 91 11:44
سلام.چقد تو با مزه ای دخمل....
واقعا کاراش جالبن فرزانه جون.خدا حفظش کنهعکساشم خیلی ناز بود...مامانش، خیلی مواظبش باشید معلومه خیلی شیطونه آخه چطور نترسیده و از اون تپه ماسه ای اومده پایین


سلام مریم جون.ممنون دوستم. مواظبشیم خواهر. آره کارای عجیب میکنه و بدیش اینه که بی سر و صدا و مورچه ای کار میکنه و آدم گاهی تا متوجه بشه کارشو کرده تموم شده. به قول یکی از بچه ها سوسکی حرکت میکنه. چه کنیم دیگه. خردادیه.
انسیه
27 بهمن 91 16:17
مامان آیاتای چرامنونلینکیدیبهمم سرنمیزنی

سلام انسیه جون. انجام وظیفه شد عزیزم. یه کم کار و بار داشتم وقتم کم بود.میام حتما مفصل سر میزنم.
صونا
29 بهمن 91 0:46
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای من عاشق عکسیشم که تو بخل خوابش برده کلا بچه ها وقتی خوابن خیلییییییییییییی بیشتر ازمواقع دیگه مظلوم و خواستنین


منم خیلی دوستش دارم. حالا قسمت بشه فیلمشو ببینی کلی خوشت میاد.
متین مامی ایلیا
29 بهمن 91 15:52
عااااااااااااااااااااااااااشقتم دیگه
عکسات خیلی خوشکل بود عزیزه دلم


ممنون متین جون.
متین مامی ایلیا
4 اسفند 91 18:23
خصوصی داری عزیزم


ممنون متین جون.
متین مامی ایلیا
4 اسفند 91 18:47
سلام عزیزم، منم خیلی از وزن گیری ایلیا راضی نیستم ولی دکترش میگه خوبه...
ایلیا فعالیتش خیلی زیاده و کلا تو خونه همش در حال حرکته
حدود 2 ماه پیش بردمش دکتر 11.100 وزنش بود و 83 قدش، کلا دکترش راضی بود، مخصوصا از قدش
الانم خودم تو خونه قدش و اندازه گرفتم 86 بود و زنش و نمیدونم چون ترازو دیجیتال میخواد...
کلا غذا خوردنش بد نیست، مثلا عاشق میوه ست، منم هر روز صبح براش سالاد میوه درست میکنم...
روزی 1 بار هم بستنی میخوره معمولا عصرها...
عصرونه هم چایی با بیسکوئیت یا شیر با کیک یا چیزای دیگه بهش میدم...
نهار و شام هم پلو دوست داره، منم معمولا غذاهای برنجی بهش میدم، حدود 1 کفگیر پلو میخوره، البته آخراش و من با بازی بهش میدم
شب ها هم بعد از شام معمولا میوه بهش میدم...
در کل غذا خوردنش بد نیست اما امان از این فعالیتش که از صبح پا میشه در حال راه رفتنه
امیدوارم به دردتون خورده باشه


متین جون خیلی لطف کردی. توی توضیحات اسمی از شیر نیاوردی. نمیخوره؟ آیاتای شیر زیاد میخوره که امروز دکتر گفت باید نصف بشه . بچه مثل معتادا شیر شیر میگفت اما مقاومت کردم و سرگرمش کردم. آخه به خاطر این شیر غذا کم میخورد. امروز که خوب بود خدا کنه همینجوری ادامه پیدا کنه. اما الان آیاتای اینقدره یعنی 11 کیلو. زیاد خوب نیست بنظر من. دکتر که چیزی نگفت. دعا کن یه کم وزن بگیره.
متین مامی ایلیا
6 اسفند 91 8:19
فرزانه جون هنوز خودم بهش شیر میدم، یه وقتایی شیر پاکتی هم میخوره ولی در حد 1 استکان در روز و نه بیشتر، ولی شیر خودم و خیلی زیاد میخوره، میخوام از عید دیگه بگیرم ازش به نظر منم شیر باعث میشه کم غذا بخوره



چه خوب که اینقدر شیر مادر خورد. آره کار خوبی میکنی که میگیری. هم خودت بیشتر از ین اذیت میشی هم اینکه اون عادت کنه به شیر پاستوریزه.
مانی محیا
6 اسفند 91 11:13
عزیزم جیگرم.عشقمی.

مرسی مانی محیا.
متین مامی ایلیا
6 اسفند 91 16:29
رمز و دوباره خصوصی برات فرستادم عزیزم

مرسی متین جون.
متین مامی ایلیا
6 اسفند 91 16:31
فرزانه جون نمیدونم رسید به دستت یا نه؟ برات تلگراف کردم

مرسی متین جون.
متین مامی ایلیا
8 اسفند 91 11:40
خصوصی داری عزیزم


سپاس.
خاله نرگس
8 اسفند 91 14:08
ای من به قربون خوابیدنش با اون دهن بازش. معلومه حسابی خسته بودی ها.
مرتب کردنتم که حرف نداره.
چقدر شیر خوردنش بامزس. باید کفشاشو حتما در بیاره
وای ناز و عشوه از خواب بیدار شدنش خیلی جالبه.
قربون محبتت. کاش من اونجا بودم منو بغل می کردی.
خوابهای خوب ببینی عزیزم

راستی فرزانه جون توضیحاتم در مورد موضوعی که پرسیده بودی اومده

مرسی نرگس جون. خدا نکنه. راستشش توضیحی نگرفتم. میخواستم امروز پیام بدم. فدای تو.
مامان مهربد
8 اسفند 91 20:32
این دختر گل شیرین که بود انگاری نمکی هم شده .به به به این همه شیرین کاری و با نمکی
مامانی چرا بهمون سر نمیزنی


ممنون مامان مهربون مهربد جون. سرمیزنم اتفاقا. همه ماجرها رو هم خوندم نظر هم دادم. یعنی ثبت نشده؟ پس دوباره میام.
انسیه
10 اسفند 91 1:20
مامان ایاتای هنوزنمیخوای اپ کنی


باور کن وقت نمیشه. شاید این روزا بنویسمش. ممنون که به فکر ما هستی انسیه جون.
خاله نرگس
10 اسفند 91 16:55
ای وای فرزانه جونم من همون روز نوشتم برات. کلی منتظر بودم ساینا بخوابه تا مفصل بنویسم. عیب نداره.
عزیزم تب بدون علت حتما عفونته.البته الان که سفکسیم می خوره جای نگرانی نیست دوره آنتی بیوتیک که معمولا 10 روزه هست که اگه عفونت خفیف داشته باشه البته با این توضیحاتی که دادی احتمال زیاد خفیفه خوب می شه ولی برای اطمینان بیشتر 3-4 روز بعد از قطع آنتی بیوتیک آزمایش ادرار بده. خوب آیاتای جونو بشور و از یورین بگ استفاده کن. می تونی تو خونه نمونه رو بگیری فقط حداکثر تا یکساعت بعد برسون آزمایشگاه بگو آزمایش UA/UC انجام بدن. البته برای اطمینان بیشتر می گم.
راستش ساینا بعد از خوب شدن عفونتش توی آزمایش ادارش پروتئین بود که مجبور به اسکن هسته ای شدیم . الانم هنوز آنتی بیوتیک می خوره و دوباره هفته دیگه آزمایش داره.
لباس تنگ به هیچ وجه تنش نکن. خدا رو شکر که هوا اونجا خوبه و نیازی به جوراب شلواری نیست من به خاطر سردی هوا زیاد تن ساینا جوراب شلواری می کردم که تنگ بود و همون به عفونت کمک می کرد.
البته ساینا اصلا گلو درد و اینجور چیزها نداشت فقط و فقط تب می کرد.
عزیزم اصلا نگران امکانات نباش اینجا تهرانه و هر دو بار که ساینا تب می کرد که البته تبش معمولا 10 شب شروع می شد و از ساعت 4 صبح می افتاد رو استفراغ و هر نیم ساعت بالا میآورد و این دفعه دومی که طفلی صفرا هم بر می گردوند در هر صورت ما بردیمش بیمارستان یکبار دولتی و یکبارم خصوصی و حتی به عفونت شک نکردند. و با یه آمپول متوکلروپروپامید جلو تهوع رو می گرفتن.
ساینا دو ماه تموم بود که اصلا وزن نمی گرفت. حتی وقتهایی که خوب غذا می خورد.
عزیزم دندون کاملا ارثیه ساینا هم الان به زود 4 تا دندون داره.
وقتی تب داره نیاز نیست شیر رو قطع کنی. منم همین فکر رو می کردم اما دکترش گفت برگردوندن هیچ ارتباطی به غذایی که خورده نداره معمولا.
ساینا مدتی که عفونت داشت 5 روز هفته شب ها بی قرار بود . شاید 2 شبشم می خوابید.
در هر صورت اگه سفکسیم می خوره خیالت راحت ولی باید تا 10 روز بخوره. حتما یکبارم آزمایش بده ضرری نداره.
انشاله توضیحاتم کافی بوده باشه. بازم سوالی داشتی حتما بپرس.
می بوسمتون یه عالمه


ممنون نرگس جون. میام وبلاگت جواب میدم.
فریماه جون
13 اسفند 91 11:20
اوه اوه این پست که خیلی قدیمیه. یعنی من ندیدم نظر دادم، ندادم. هیچکدام. بهرحال اون مراحل و پروژه شیرخوردنش خعلی باحال بود.ووی خوابیدنشو.
فکر کنم وقت آپ کردن رسیده باشه دیگه. لطفا بعد از مدتی طولانی از کارهای دختری کامل بنویس نه کارهای آیاتایو بزاری تو پرانتز وسانسورررررررر بوووووووووس


آره قدیمیه ندیدی. چندبارم میخواستم یادآوری کنم یادم می رفت. تازه تازه داره سرفه هام کم میشه. هنوز ضعف و چشم درد و اینا هست. امروز فردا مینویسم حتما. ماجرای اون پرانتزم توی پست جدید مینویسم.. بابا کشتی منو با یه پرانتز. اگه دیگه من از پرانتز استفاده کردم!! یعنی لازم شد هم رادیکال میزارم.
بوس برای فریماه جون.
خاطره
13 اسفند 91 16:55
چقدر عکسا خوشگل بودن


ممنون
مامان کوثری
14 اسفند 91 8:52
تقویم 92 با عکس کودک عزیزتان کارت تبریک عید با عکس کودک دلبندتان طراحی تم های مختلف جشن همه با طرح های زیبا و متفاوت به یه بار دیدن می ارزه حتما از طرح های ما دیدن کنید http://temparti.blogfa.com/ امیدوارم مورد پسندتون باشه منتظر شما هستیم دیگه چیزی به آخر سال نمونده عجله کنید
فریماه جون
14 اسفند 91 10:32
آخه نمیدونی من عاشق شیطنت بچه ها...رسیدم به یه پرانتز که نوشته بماند که چه ها سوزوندیدیگه رفتم تو کفش.


میدونم عشقم. کلی خندیدم. سعی میکنم فردا بنویسم. امروز وقت نمیشه.
arnika
15 اسفند 91 19:08
قربون اون جمع و جور کردنت بره خاله


خدا نکنه خاله جون.
نفیسه
24 خرداد 92 2:24
سلام....دختر خیلی نازی دارید ماشاالله..خدا براتون حفظش کنه.اگه برای تبادل لینک موافق بودید به وبلاگ پسرمن هم سربزنید.خوشحال میشم


ممنون شما لطف دارید. حتما سر فرصت میام.
آبجی حنانه
31 خرداد 92 15:52
ماشالا چه قدر خوشگله دخترتون
خدا حفظش کنه

ممنون، شما لطف داريد.