آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

دخترم آیاتای

فقط عکــــس

1391/10/23 17:08
نویسنده : مادر آیاتای
1,558 بازدید
اشتراک گذاری

این پست به درخواست فریماه جون صرفا به عکس اختصاص دارد و طبیعتا بدون شرح!

یه نکته ای رو توی پست قبلی جا انداختم. دو تا عکس آخر از سرگرمی های شما با میز وسطه حتی وقتی از گردونه وسایل خارج شده و گذاشتیم پشت ناهار خوری. به این باریکی!!! من نمیدونم چجوری میری توش می ایستی و چجوری هم سریع میای بیرون. نکن دختر از این شیطنتها، نکن!!!! کتاب بزبز قندی هم که همه جا همراهت میبری. تا هم میپرسیم گرگه چیکار کرد؟ دستا میاد بالا و با صدای نازک: تق تق..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

ساناز
23 دی 91 17:45
سلام. عزیزم میتونی به سایت ما سر بزنیwww.ninipal.com.هم لباس به قیمت باورنکردنی بخری و یا لباسهایی که دیگه نیاز نداری و نو هستند رو بفروشی.
برای اطلاعات بیشتر بهم زنگ بزن:۰۹۳۷۱۱۳۹۵۵۹
نرگسی
23 دی 91 18:13
قربون خودکار دست گرفتنت برم عزیزممممممممممم .. ماشالله شیطونی شدی ها ..


بله خاله...
فریماه جون
23 دی 91 20:39
عزیزم خوابیدنش. شیطون بالای میز چیکار میکنی. وای تو هنوزم میری تو سرویس بهداشتی.
عزیزم نقاشی کشیدنش. مامانی مداد رنگی بدبد دستش بارنگا هم آشنا میشه.
از بابت پست عکس دستت درد نکنه مادر آیاتای.

آره با مداد شمعی میکشه و از رنگ ها هم آبی رو میشناسه. اما اون روز هوس کرده بود با خودکار تجربه کنه. و امان از تصمیم به تجربه ...خواهش میکنم فریماه جون. یه دونه باشی.
صونا
24 دی 91 2:06
وااااااااااای نقاشی کردنش حرف نداره که
تروخدااسمشوشیطنت نذارین بچه میخوادتجربه کنه.کنجکاوه دیگه


آره خیلی حرفه این خط خطی میکنه. و اعتماد به نفسش یه کوچولو فقط از پیکاسو کمتره. کنجکاویش حرف نداره اما وقتی کنجکاوی کرد و یه چیزی رو کشف کرد و بازم رفت سرغش از مرحله دوم به بعد میشه شیطنت. حالا شما از ما نپذیر، از بقیه مادرا هم بپرس.
صونا
24 دی 91 21:19
اختیار دارین کی از شمامعتبرتر
نپرسیده میدونم نظرهمه همینه امامن دلم نمیاد آخه
بچه بایدشیطونی کنه اصن داغون کنه
حالا میگما ولی خدامیدونم خودم چقدراعصابشوداشته باشم


همین دیگه. منم تا قبل از بچه دار شدن میگفتم پسر داشته باشم. اون شیطونی کنه و منم همراهیش کنم و با هم شیطونی کنیم. اما الان میبینم که خدا منو میشناخت که دختر عطا کرد. و البته امینم دوست داشت که بهش دختر داد.
خاله نرگس
29 دی 91 23:57
وای آتش نشان کوچولو رو ببین. چطوری می ری رو میز خاله جون. تبحری می خواد. نقاشیتم خیلی خوبه عزیزم . می بوسمت خوش تیپم


مرسی خاله ما هم شما رو میبوسیم.
مانی محیا
30 دی 91 12:53
جیگری شیطون بلایی. چه تلاشی میکنه.. طالبی یه سوال خصوصی. موی بچه از شاهکاریهای باباشه یا خودت. سریع توضیح بده..


تلاش گفتی و بس؟!! موی بچه منفی در منفی مثبت شده. من بور بودم و باباجون نیز هم. نتیجه شده این..خوبه؟ می پسندی؟
فریماه جون
1 بهمن 91 0:21
چقدر آروم شده این وبلاگا. دلمون باز شد یه نظر دیگه اومد.ولی فکر کنم منظور از شاهکار جلو موهاشه که انگاری کوتاهش کردینه!!!!!!!بعدشم دختری هم بوره دیگه. جریان منفی در منفی مثبت نگرفتیم.


وای آره پرنده پر نمیزنه
نه بابا فکر کنم منظورش رنگ موهاشه. برم عکسارو ببینم یه باردیگه. منظورم از منفی و اینا این بود که دو تا بور معمولی یه بور خیلی شدید تولید کرد. مثلا میخواستم اینجوری بگم. هاهاها
مامان سونیا
1 بهمن 91 13:53
ای جونم اخه شیطون بلا شما چطوری میری اون بالا
وای که چه ناز خوابیده


چی بگم خواهر..
ممنون. برای خاله جونمون.
انسیه
2 بهمن 91 2:21
چرا وب دختری رو به روز نمیکنیبه وب منم سربزن نظر بده

بله به زودي. خدمت مي رسيم.
مانی محیا
2 بهمن 91 13:16
طالبی جان منظورم کوتاه کردن موهاشه. کی زده خراب کردین موهای بچه رو...

ووااااا!!!! فريماه گفت منظورت كوتاهي مو بوده ها!!! اثر دةدستان هنرمند دوست عزيزته.
فریماه جون
2 بهمن 91 16:13
دیدی من ومریم ندیده تله پاتیمون خوبه. آخه من همون اول متوجه شاهکار شدم. ولی چون زیاد دیدم پدران و مادران مهربان کار هنری کنن واسه همین نپرسیدم.دستت درد نکنه.


آره واقعا. چه کار هنری هم کردم من!! فقط میخواستم نوک موهاشو بزنم اما آنچنان گریه ی سوزناکی می کرد که انگار... به خاطر همینم زیاد کوتاه شد.
مانی محیا
3 بهمن 91 11:11
خوب دیگه بچه رو بهونه نکن. اینهمه وقت و هزینه صرف کارای خودتون میکنین به موهای بچه که رسی وقت نمیشه و ازین حرفا به خودباوری میرسین که بله کاری نداره من خودم میتونم. مریم محمدیانو میبینی ازینکارا میکنه فرق میکنه. دیگه دست نزن تا عید. بنظرم پشتشو کوتاه کنه آرایشگر متعادلتر میشه. آخی دلم خنک شد چقدر دعوات کردم..


خب دیگه دلت خنک شد من چیزی نگم بهتره. یه وقت دوباره دلت داغ میکنه به زحمت میفتی. هیشکی که مریم محمدیان نمیشه. اما ما میخوایم اداشو دربیاریم. نزدیک عید کوتاهش میکنیم توسط آرایشگر به امید خدا .

متین مامی ایلیا
3 بهمن 91 14:00

خیلی دوســــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم


سپاس متین جون.
خاطره
3 بهمن 91 16:10
از عکساش معلومه ماشالله حسابی شیطونه
قربون برم که اینقدر ناز و خوشگلی


سپاس خاطره جون.
mAhyA
5 بهمن 91 1:08
آیاتای جونم عروسک نااااز و خوشگلم من خواننده همیشگی وبلاگتم دیگه نتونستم خاموش بمونم ماشالله بهت عاااااشقتم خیلی دوسِت دارم...
همین طور قلم و خلق و خوی زیبای مامانتو
خیلی دوستون دارم

سلام دوست عزیز. ممنون از اظهار لطفتون. کاش یه رد پایی میذاشتید میرسیدیم خدمتتون. ما هم به شما ارادت داریم.
مامان مهربد
6 بهمن 91 12:43
قربون عسلمون مامانی دیگه نمیگیری سراغ از ما


وای وای یادم رفت تولد مهربد جون بوده. میام الان.
محيا كوچولو
7 بهمن 91 21:59
واي چقده عكساي خوشگلي بود
اي آياتاي ناقلا به ماماني گوش نده اينقده شيطنت كن تا حسابي همه جا رو بهم بريزي


سپاس عزیزم.
آیاتای خودش داره همه تلاشش رو میکنه، نگران نباش. همه جا رو به هم می ریزه. همین الان یه شمعدون یادگاری شکوند!!!!
ozra- mina
8 بهمن 91 19:49
سلاااام عزييييييييييييييييزمممممم چقد بزرگ شدييي قربون خنده هااات خيليييي دلمون برات تنگ شده ه ه ه مشتاق ديدارييم



ممنون دختر عموهای خوب خودم. ما هم دلمون برای شما تنگ شده.
ozra- mina
8 بهمن 91 19:59
عزيزم زبونمون از وصف عاجز مونده وگرنه هي سر ميزنيمو عكساي خوشگلتو ميبينيم و كاراي با مزه تو ميخونيم و كلي دل تنگت ميشيم به بابايي ماماني بگو زودتر بياااين
دخترک
10 بهمن 91 1:29
سلام
چه دخترنازییییی
چه موهای جیگری
عاشق موهاش شدممممممممم


سلام از ماست. ممنون شما لطف دارید.
انسیه
15 بهمن 91 5:06
مامان ایاتای چررررررررررررررررررررابه من سرنمیزنی اگه میزنی چرررررررررررررانظرنمیزاری که بدونم اومدی


مامان انسیه مهربون اومدم وبلاگ امیرعلی جون جواب دادم.
دایی محمد
26 بهمن 91 13:57
عزیزم با دیدن عکسای خوشکلت بیشتر دلتنگت میشیم عروسکم


ماهم دلمون تنگ شده دایی محمد جون.
فرزاد
18 اسفند 91 0:11
با سلام فروش انواع سازها به قيمت استثنايي تدريس انواع سازها موسيقي کودکان همه در گالري موسيقي شهريار منتظر شما هستيم