آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

دخترم آیاتای

پست اختصاصی استخر آیاتای و ...

1391/6/17 22:50
نویسنده : مادر آیاتای
2,797 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم، دختر ماه گونه ام.

دخترم توی این پست یه کم از دستت شاکی هستم و میخوام بنویسم که بدونی همیشه هم همه چیز بهینه نیست و ازین روزها هم برامون داشتی.خنثی

دو روز گذشته تب داشتی و خیلی بی حال و بدخلق بودی. دو شب اومدم اتاقت خوابیدم و شما رو هم از تختت آوردم بیرون که پیشم باشی و راحت تر حواسم بهت باشه که تبت بالا نره. تا خود صبح بیچاره شدم هر دوشبش چون توی خواب و بیداری گذشت و سپیده صبح رو دیدم و ازینکه بیقرار بودی حسابی ناراحت و غمگین. راستش من کلافه شدم و اگه پدری نبود که هر از گاهی اهرم بزاره، سخت میگذشت. اصولا از اینکه بچه گریه کنه خوشم نمیاد و همیشه ازین بابت که شما گریه نمیکنی خوشحال و خندان بودم. اما اخیرا خیلی زود گریه می کنی و من حسابی عصبــــــی چشم هیپنوتیزم و یا حتی : آخ همه چی رو میخوای دست بزنی که این طبیعیه اما اینکه موقع گرفتن از دستت ناراحت میشی رو قبلا نداشتیم. منم دوست دارم زود برگردی به حالت گذشته ت. یه خصوصیت خیلی خوب که داری اینه که خیلی حرف گوش کن هستی، شانس اوردیم چون اگه غیر از این بود کلاهمون حسابی می رفت توی هم!!!

کنترل کولرو رو بر میداری و روزی n بار خاموش و روشن میکنی. امروز من و پدر که با تلاش فراواناوهدر حال پر کردن استخرت بودیم که بری پائین و بازی کنی، متوجه شدیم که کولر باد نداره و هوا هم گرمه. اول فکر کردیم کولر خراب شده، پدر رفت نزدیک و کنترلش رو پیدا کرد، متوجه شد زدی روی بخاری و ما این شکلی شدیم؛ یول و افسوس

خیلی مهربونی مثل همیشه و راه به راه ما رو می بوسی. چند روز پیش هم شهرزاد جون و شبنم جون (مربی های مهد) میگفتن از ادای بوس کردنت عکس بگیرم. منم گفتم که گرفتیم و توی وبلاگشم هست. مثل اینکه تو طول روز اونا رو هم زیاد مورد عنایت (بوس) قرار می دی. فدات شم.قلب

از وقتی برگشتی اسباب بازیهات رو چند روز یه بار برات رو میکنیم و همه رو یه جا ندیدی. امروز کیسه ای که توش کلی اسباب بازی ریز میز داشتی رو در آوردم کلی ذوق کردی. یکی یکی در میاوردی و مثل دارائیهات بهشون پز میدادی.

دو روزه که غذا نخوردی و من رسماً داشتم دق می کردم تا اینکه ظهر که ما کنار غذامون آبِ گوشتِ آب پز داشتیم، یه قاشق دادم و دوست داشتی وما بسی مشعوف شدیم.از هیجان یه بسته گوشت استخون دار گذاشتم پخت و آبش رو برات یه سوپ رقیق درست کردم چون احساس کردم از غذای خشک خوشت نمیاد حتی ماکارونی که خیلی دوست داری درست کردم همه رو تف می کردی. امشب از سوپ رقیق خوردی و من الان روی ابرها درحال پروازم. خیلی خیلی ناراحت بودم که غذا نمیخوری.

بعد از ظهرم استخرت رو که خاله شهرزاد برای عید برات خریده بود هراه پدر به سختی باد کردیم و رفتیم پارکینگ که شما یه کم آب بازی کنی. خوشحال بودی اما نه اونقدر که وقتی توی طشت حموم آب بازی می کردی. متفکر

عکسهایی از این چند روز و کارهای شما ببینیم.

آیاتای و پوشیدن کفش مادر (خودت از تو جاکفشی در آوردی).

 

و در حال راه رفتن... وای که چه ذوقی می کردی وقتی تق تق صدا میداد. خیلی راحت باهاش راه می رفتی و تا وقتی روی زمین بودی صدا میداد و نیشت باز بود و ذوق... وقتی می اومدی روی فرش و صدا نمیداد بلافاصله راهتو کج می کردی می رفتی روی زمین دوباره.

 

و در حال بوسیدن پدر:

 

چند شب پیش ما داشتیم سریال می دیدیم، شما هم با دکمه های تلفن درگیر بودی. متوجه شدیم شما داری با کسی صحبت میکنی و قاه قاه میخندیدی. باورمون نمیشد آخه اولا همیشه از تلفن فراری هستی و با کسی صحبت نمیکنی تلفنی و گوشی رو میزنی کنار. بعدشم دکمه روشن و خاموش کردنش سفته و ما با فشار روشن میکنیم. چه جوری شد و بین اینهمه شماره تونسته بودی شماره خاله محترم رو بگیری هنوزم معماست. داشتی با آجی عذرا صحبت می کردی و اونم مطابق معمول داشت می گفت مامانی بده، بیا پیش ما... چند دقیقه ای صحبت کردی و وقتی میخواستم گوشی رو بگیرم جیغ های بنفش می کشیدی (خدایا اینو از سرش بنداز) ..

و ذوق کردنی بود که ...

 

توی عکس زیر هم مثل یه بچه خوب و کامــــــلاً مودب وایسادی تا پدر ازت عکس بگیره، عکس مربوط به رستوران نهنگ سفیده که با مهمونامون رفته بودیم (خانواده پارمیس و پرهام جون که از دوستای خوب قدیمی هستن و از گچساران اومده بودن) . یاد عکسهای قدیمی میفتم با دیدنش:

و عکسهای استخر و ماجراهاش.

بعد از آماده شدن استخر، لباسهای مخصوصش رو هم بهت پوشوندیم (به زحمت چون یه جا بند نمیشدی) و رفتیم پائین.

 

آیاتای خانم آماده شده بره استخــــــــــــــــر (بیکینی آبیت تو حلقم)..

و ادامه عکسها.. :

 

آیاتای روی لبه استخر نشسته خستگیش در بره..نیشخند

 

و آیاتای داره میره دوش بگیره و لباسهاشو بپوشه.. چشمک

 

و عکس صحنه دار آیاتای در حال کندن لباساش:

فدات شم عزیزم. دوستت داریم یه عالمه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (39)

مامان ساینا
17 شهریور 91 22:28
خداییش ذوق زده شدم. وای که چه عکسای جالبی. چقدر کارهاش بامزه شده و البته گاهی شدم از دیدن این صحنه ها.
خدا حفطت کنه عزیزم همیشه خندان باشی


فدات شم عزیزم. خلی بامزه هستن ولی امان از همون شدنهامون..
مامان امیرناز
17 شهریور 91 23:16
ایشالا دیگه مریض نشی فرشته کوچولو خوبه که اومدی خونه


ممنون.اره خیلی خوبه خیلـــــــــــی..
مامان کوروش
18 شهریور 91 9:06
ای جان چه بوسی می کنه
عزیز دلم این جیغ و ویغ ها و کارها رو باید انجام بدن دیگه ، پس فکر کردی همین طوری قلپی بدون زحمت می ری بهشت
اخه اون عکسهای با مایو رو می اندازی نمی گی یه نفر اینجا غش می کنه


راست می گی خواهر. اما آخه گریه ش آدمو ناراحت می کنه.
وانیا باستان پور
18 شهریور 91 15:00
عزیزم بیا به وبلاگم:
آرسام و مامان مهرناز
18 شهریور 91 21:42
سلام عزیز دلم
وای فکر کن!!!!!!!!!توی این چند وقت من هرچی میومدم وب آیاتای جون پست مرداد ماهش باز میشدواسم!!!!!!!
هی میومدم و مطلب جدیدی نمیدیدم،گفتم شاید مسافرتی جایی هستین!
الان که دیدم توی وبم کامنت گذاشتی گفتم حتما جدیدآپ کردی اومدم دوباره همون بود!!!!بعدش آخرین مطالبو نگاه کردم دیدم شهریورم داره!!! اومدم دیدم بللللللللللللللههههههه، انگار مشکل از چشمها و هوش بنده بوده!!!!!!!

ممنون عزیزم که میومدی بهمون سر میزدی.خوش اومدی.

آرسام و مامان مهرناز
18 شهریور 91 21:45
خلاصه شرمنده عزیزم من همش به یاد آیاتای خوشگله بودم و میومدم سراغش ولی اینجوریا بود دیگه!!
خوب حالاااااااااااا بریم سراغ دخملی نانااااااااااااااز
الهی من قربون اون مایوی شنا و شنا کردنت برم عسللللللللل
دیگه الان که مشکل حل شد همیشه میام میبینمت
فدااااااااااااااااااااااااات


خدا نکنه عزیزم. خوشحالیم که دوستای خوبی مثل شما داریم.
مریم مامان نگارین
19 شهریور 91 10:14
سلام عزیزم خوب و خوش باشید همیشه .ایشالا که هیچ وقت هیچ بچه ای مریض نشه.فرزانه جون یه اسپند واسه دختری دود کن این عکسای خوشکلو میذاری نمیگی چشمش میکنن؟میبینی چقدر بچه ها عشق آبن. امان از شیطنتهاشون.


سلام مریم جون.کم پیدایی عزیزم.فدات شم. شما هم همینطور. نگارین چطوره؟اینجوری بهتره تا اینکه از آب فراری باشن.امان امان..
مامان یکتا
19 شهریور 91 14:06
سلام به مامان آیاتای جان. چه عکسای قشنگی گذاشتی آدم میخواد قورتش بده.
ما دوباره اومدیم پیشتون... خیلی خوشحالم


سلام عزیزم.خوبه.این مدت می اومدم سر میزدم نبودی.پس با این آدرس دوباره لینک میکنم.
مریم مامان نگارین
19 شهریور 91 14:24
نگارین هم خوبه و حسابی شیطنت میکنه. راستی نمیاین بهبهان ؟خیلی دلم واسه خودت و آیاتای کوچولو تنگ شده .اگه اومدید یه ندایی بده .ممنون


از طرف من ببوسش عزیزم.چرا اتفاقا هفته بعد میایم عروسی عذراست.حتما تماس می گیرم.فدا تو.
Zahra
19 شهریور 91 23:07
پدر مهربان رسما بیهوش شده از بوسه دخترشا!
یعنی عکسای مایوپوشش! منو که به آب قند خوردن انداخت بقیه را نمیدونم!
خدا همتونا برای هم نگه داره،همیشه شاد و خوشبخت...


منم موافقم که پدر بیهوش شده یا داره میشه.فدات شم زهرا جون.شما هم همینطور.
مامان محمد فرهام
20 شهریور 91 0:13
http://lavashak.niniweblog.com/post36.php سلام عزیزم میشه یه سر به این ادرس بزنید ویه رای به پسری بدین ممنونم شماره عکس 42 محمد فرهام زود میایین که دیر نشه
roya
20 شهریور 91 17:32
elahhi man fadat besham chi shode in dokhmall elahi ghorbone on bikinit azize delam


خدا نکنه عزیزم. مرسی.
مامان کورش
20 شهریور 91 19:42
چه قدر احساسی بوس میکن خاله فداش بشه با این کارهاش وای چه عکس صحنه داری گذاشتی وای وای از ورود مامانهای پسر دار معذوریم


خدا نکنه عزیزم. ممنون.نه خواهر بزار بیان و با چشم باز انتخاب کنن.
مامان آروین
21 شهریور 91 17:20
سلام عزیزم ایشالا که هیچ وقت مریض نشی همیشه تنت سالم و دلت شاد و لبت خندون باشه
چه عکسای قشنگی مخصوصا اون عکسایی که با بیکینی خوش رنگش که خیلی هم بهش میاد ماشالا خییییلی ناز شده

سلام و عرض ادب مامان مهربون آروین جون.ممنون عزیزم.اناله همه کوچولوهای معصوم همیشه سالم باشن.
روح انگیز مامان سیاوش
22 شهریور 91 0:32
سلام عزیزم خوبی؟
چشمت روشن دختر نازت و عروس نازم برگشت
بابا این عکسها چیه تو این پست برا خودت گذاشتی خواهر اون از جناب پدر که ........اونم از دخترت با اون مایوی خوشگل و خوش رنگش یهو اسم سایتت رو بزار آیلاویو پی ام سی ...کاش الان دم دستم بود یه گاز گنده ازش میکردم ...

ممنون روح انگیز جون.چشم دلت روشن باشه.
مامان آرشیدا کوچولو
22 شهریور 91 1:12
ای جـــــــــــــــــــــــان به این عروسک نازتون ای خانم خوشکله این طوری قرتی برا خودت با مایو میری استخر نمیگی پسرا ببینندت غش کنند
محيا كوچولو
23 شهریور 91 23:21
واي خاله اين عكساي صحنه دار چيه گذاشتي؟! چشم ميزنن اين وروجكوخيلي كاراي آياتاي نانازي شيرين بودن
محيا كوچولو
23 شهریور 91 23:22
ماشالله شو يادم رفت بگم ايشالله هميشه سلامت باشيد
مامان مهرناز و آرسام
26 شهریور 91 0:42
مامان مهرناز و آرسام
26 شهریور 91 0:43
ماهم آپیدیما
مامان مهراد
26 شهریور 91 19:08
فدای اون بوس کردنت
مانی محیا
27 شهریور 91 14:42
جیگرشو خاله بخوره که دلم براش یه ذره شده. بوووس
مامان ترنم
27 شهریور 91 15:20
واي خدا دلم ضعف رفت ، چقدر بامزه بودن اين عكس ها و واقعا شكار لحظه ها بوده زودي بايد ببينمت كه دلم 1 ذره شده عسل خاله


مرسی مریم جون.مشتاق دیدار.
مامان سونیا
28 شهریور 91 17:29
من از تو گلی بهتر ندیدم

ز تو باغ گلی خوشتر ندیدم

میان این همه گلهای عالم

گلی خوشبوتر از دختر ندیدم ، . .

روز دختر مبارک

ممنون روز دختر برای سونیای عزیزم هم مبارک باشه.
باران قلنبه
31 شهریور 91 13:43
سلام عزیزم خوشحال می شم به وب دخمل منم بیاین. دخملم باران مظفری توی مسابقه جشنواره رمضان 91 آتلیه سها شرکت کرده اگه می شه به سایت آتلیه سها بروید و در قسمت جشنواره رمضان به دخترم رای 5 بدهید .این جشنواره تا اول مهر مهلت داره. آدرس سایت آتلیه سها: Soha.torgheh.ir/festival لینک مستقیم جشنواره تو وبم هست یه دقیقه بیشتر طول نمی کشه من نیاز دارم به رای شما البته اگر قبلا به کودک دیگری رای داده اید میتوانید دوباره به دخمل من رای بدهید عجله کنین امروز روز آخره یادتون نره هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مامان آتین
1 مهر 91 13:33
جووووونم ... چ عکسای نااازی
فدای اون شیمک خوشگلشششش
عکسای آب بازیش عالی بود عزیزمممممم

ببوسش


ممنون عزیزم.شکمش که سوژه شده بیچاره.منم شما رو می بوسم.
مامان آتین
1 مهر 91 13:34
راستی عاشقققق رنگ موهاشم


ممنون عزیزم.
مامان مهرسا
5 مهر 91 7:56
سلام، کجایین شما مادر و دختر؟ خوبید سلامتید؟ ما اومدیم نبودید. بوس از راه دور واسه آیاتای نازم


سلام مریم جونم. ما هستیم.امروز فردا پست جدید میزارم.فدات شم که حال ما رو میپرسی. یه کم سرم شلوغ بوده.منم شما رو میبوسم.
مانی محیا
5 مهر 91 14:52
اون امروز و فردات تو حلقم!!!!!!!!!


خوشم میاد ازت..
فریماه جون
6 مهر 91 15:25
الهی دلم واست تنگ شده آیاتای گلی. فدای اون شمکت.


ماهم همینطور فریماه جون مهربون.
بارون
7 مهر 91 2:04
خوبین عزیزم؟
هستین؟


سلام بارون عزیزم.بله.دارم پست جدید میزارم.مرسی که حال ما رو میپرسی.
صونا
7 مهر 91 3:25
vai vai vai khordaniiiiii bazam poste jadid nist ke gheybatetun ziad shode mizarim be hesab
زینب(عمه آرتمیس)
7 مهر 91 12:13
سلام,دختر نازی دارین.با اجازه لینکتون کردم.اگه دوست داشتین به ما سر بزنین


سلام از ماست.لطف دارید.ممنون، بله حتما میایم پیشتون.
بابای مازیار
10 مهر 91 14:49
ای جان فدای چشمات . خاله معصومه چند روز پیش که از سر کار اومد خونه گفت که عکسهای خوشکلی با استخرت گرفتی منم جام نگرفت و گفتم بیام ببینمت . دوستت داریم و مراقب خودت باش


سلام. خدا نکنه عمو روزبه. مرسی که به ما سر میزنید.مواظب خاله معصومه باشید، منتظر نی نی خوشگلمون هستیم.
بابافرزاد
24 مهر 91 8:25
سلام.اولأکه اسمت خیلی قشنگه.بعدشم که خودت خیلی نازی.بعدشم که من نظر دوستاتونو خوندم .خدا نگهش داره واستون


سلام از ماست بابا فرزاد گرامی.خوشحالیم که برامون وقت گذاشتید. یه نشونی می دادید ماهم بهتون سر بزنیم.
داداشی شایان
5 آبان 91 20:01
عکس هایت خییییییییییییییییییییییییییییییییللللللللللللللللللللللللللی قشنگدوستت دارم خیلی زیاددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد


ممنونم داداشی شایان. من فقط بلدم بگم "یایان" .. منم دوستت دارم خیلی زیاد.
خاله افسانه
5 آبان 91 20:15
ایاتای گلی جگر خاله عشق خاله دلم برات یه ذره شده قربونت برم عکساتودیدم لاغر شدی عزیزدلممامانش مواظبش باش


منم دلم براتون تنگ شده خاله جون. صدای شما رو هم خوب میشناسم. برای خاله افسانه خودم.
مامان تارا
30 آبان 91 20:52
ای جانم مایوشو نگاه کن
ااااااااااااا وای کشف حجاب شد / فیلتر نشین یه وقت !!!


وااای به نکته خیلی جالبی اشاره کردی، تاحالا بهش فکر نکرده بودم.