آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

دخترم آیاتای

عکس های جدید

1391/5/21 16:02
نویسنده : مادر آیاتای
3,379 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم، عزیز دلم. جات تو خونه خالیه و ما هردومون انگاری یه چیزی کم داریم. توی "ادامه مطلب" عکسهای این دو هفته رو گذاشتم و توضیح هرکدوم و خاطره ش رو هم بالاش می نویسم.

عکس زیر مربوط به یه بعداز ظهر هستش که شما توی تختت و توی اتاق خودت خواب بودی و دیدم صدات میاد که داری حرف میزنی (مثلا) و با عروسکات بازی میکنی. دوربین رو آوردم و یواشکی ازت عکس گرفتم، اما چون شما بیدار بودی و ظاهرا منتظر، بازم یه خنده دلبرانه کردی و زود پاشدی وایسادی و دستاتو دراز کردی که بغلت کنم.

توی عکس زیر هم شما ژولی پولی بودی و میخواستم ببرمت حموم، اصلا هم اجازه عکس گرفتن نمیدادی :

 

و بعد از حموم:

یه لنگه کفشتو آورده بودی و اصرار داشتی برات بپوشونیم. خیلی تلاش کردم که روز آخری چند تاعکس خوب ازت بگیرم اما همش یا میومدی بغلم و یا دوربین رو می گرفتی و نمیشد. مثلا تو عکس زیر زانوهامو گرفته بودی و بهم تکیه داده بودی منم ناچار شدم بخوابم تا بتونم یه عکس ازت بگیرم، بازم بد نشد:

توی عکس زیر هم یه دفعه سرتو گذاشتی زمین، نمیدونم سرت گیج رفت یا خسته شدی یا این ترفند رو بکار بستی و خواستی که ازت عکس نگیرم؛

کلا هم هرجا و در هر موقعیتی بهت میگیم آیاتای بخواب، سرتو به اولین تکیه گاه می رسونی و می خوابی، میخواد زمین باشه، شونه یا پای کسی باشه و یا مبل و دیوار و... قربونت برم .

 

عکس زیر هم یه اخم از شما گل دختر بعد از مدتها که دیگه اخم نمی کردی برامون:

 

و عکسهای زیر هم مربوط به کیف جدیدت هست که خیلی دوستش داری و از اول خوب میدونستی که این کیفه و مینداختی روی دستت و باهاش راه می رفتی و یا تلاش می کردی زیپش رو باز کنی، راستی لنگه این کیف رو برای ادرینا جون هم هدیه گرفتم و هردوتون شبیه هم و همرنگ دارید:

فدای تو!!!!!!!!!!!!!!!!!!

و جیگر من:

 

و عکس های زیر هم مربوط به پله نوردی شما دختر گله. وقتی در خونه باز شد و اجازه دادن بری بیرون، طبق معمول با احتیاط پاتو از چارچوب در گذاشتی اونور و آزادانه یه چرخی تو پاگرد زدی و این بار وقتت یه کم بیشتر بود تا بقیه وسایل رو ببرن توی ماشین و ازین جور کارا، شروع کردی به بالا رفتن از پله. به آسونی و بدون هیچ سر و صدا و جلب توجهی تا طبقه بالا رسما رفتی و اونجا هم میخواستی ادامه بدی و بری پشت بوم. منکه کاملا درگیر راهی کردن مهمونا و گذاشتن غذا و وسایل کیفت بودم، اما پدری دستش درد نکنه هم فیلم کامل از این کار شما رو گرفت و هم کلی عکس های قشنگ. توی بعضیهاش که خودت خیلی خوب و واضح افتادی چشمات قرمز بود و منم زیاد سخت نگرفتم و این چند تا رو انتخاب کردم. امیدوارم گویای تلاشت باشه. پدر میگفت شما اون پله آخری رو دیگه با خستگی تمام و چهار دست و پا رفتی بالا. و توی فیلمش هم این موضوع کاملا مشخصه.

الهی من فدای تو. دخترم من و پدری حسابی دلتنگت هستیم و جای خالیت رو توی خونه و در کنارمون حس می کنیم. اما از ته دل دعا می کنم شما جای خالی ما رو حس نکنی و تا وقتی ما میایم برای عروسی های توی شهریور که ببینیمت و احیانا برت گردونیم، غمگین نشی. دوستت داریم. امروز یه کم دلم گرفته بود و در کنار جای خالی شما خیلی اذیت کرد. دلیلش هم اینه که دوست صمیمیم (خاله ویدا) داره برای همیشه میره کانادا و مطمئنأ خیلی دلتنگ هم میشیم چون مرتب همدیگه رو میدیدیم. براش آروزی موفقیت میکنم و امیدوارم بهترینها براش رقم بخوره.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

بارون
21 مرداد 91 16:09
واس دختری

فرزانه جان دختری رو کجا فرستادین؟



خونه خاله ش بارون جونم.
مامان ساینا
22 مرداد 91 10:50
جای دختری خالی نباشه.
فدای اون تلاشت بشم که اینقده قشنگ از پله ها بالا می ری. بعد از حموم رو که دیگه نگووووووووو.



فدات شم عزیزم. جاش که خیلی خالیه. اما اونجا هم اونقدر براش تنوع داره که هنوز متوجه نشده.مرسی.
متین مامی ایلیا
22 مرداد 91 15:12
الهی، راست میگی فرزانه جون تحمل دوری از این وروجکا خیلی سخته ، ایشالا که آیاتای جون خوش و سر حال باشه تا شما هم کمتر دلتون پیشش بمونه


ممنون متین جان.
مامان ترنم
22 مرداد 91 17:26
سلام عزیزم .آیاتای رو تنهایی فرستادی تهران؟ میدونم که الان چه حالی داری احتمالا همه اش فکرت پیششه . چه عکس های نازی من که دلم رفت , واقعا دلم براش تنگ شد.


سلام مریم جون.فرستادیمش شیراز.واقعا خیلی جاش خالیه اما خواهرم میگه حالش خوبه و روبراهه، منم خیالم راحتتره.ممنون عزیزم. منم دلم برای شما تنگ شده. امید به خدا زودتر همدیگه رو میبینیم.


فریماه جون
23 مرداد 91 10:55
آفرین به پله نوردی آیاتای جون.
مانی محیا
23 مرداد 91 13:23
جیگرشو بخورم من..کاش میفرستادیش پیش خودم. چه عجب یه چیزی بیرون ریختی خواهر


منتظر بودیا!!!!!! ای کلک.
azra
25 مرداد 91 14:09
vaay che bozorg shode ..fadash besham.. gorbune pele navardish khoshgel moshtage didaaar
مامان سونیا
25 مرداد 91 15:18
الهی من فدای این خوشگل خانم تلاشگر بشم
جای دخملی خالی نباشه مامانی


ممنونم مامان سونیا جان. جاش که واقعا خالیه.
روح انگیز مامان سیاوش
26 مرداد 91 23:59
سلام خواهر جونم خوبی؟
جای عروس گلم سبز سبز سبز
کار خوبی میکنی از الان اینجوری بارش میاری چیه مثلا ما رو عادت دادن تا از خونه مامانم که همین نزدیکیای خودمونه بر میگردم بغضم میگیره حالا هر کی فکر نکنه میگه نکنه خونشون شهرستانه به خدا اشتباه بزرگیه بچه رو به خودتون وابسته کنین
به نظر من تا اون روز که به سلامتی همو ببینید دست آقای پدر رو هم بگیر و کلی بخورید و بگردید
...حالا این عروس نازم کجای تهرانه یا بدزدیمش یا پسرمو ببرم یه نظر سیر این جیگر طلا رو ببینه


فدات شم روح انگیز جان. آیاتای تهران نیست خونه خواهرمه که اونا شهرستانن. احساس میکنم داره بهش خوش میگذره. تا ببینیم برگشتنی واکنشهاش چی باشه.. میبوسمتون.
arnika
27 مرداد 91 15:03
che dokhtare naazo bahooshi mashallah nemidoonam in pelleh chi dare ke inghad bacheha azash khosheshoon miad???
مامان آرشیدا کوچولو
27 مرداد 91 23:38
عزیزم مطمئن باش خواهرت خیلی مواظبشه نگران نباش دلبری


ممنون دوست عزیزم. میدونم برای اونا هم کلی زحمت و البته کلی شور و هیجان به همراه داره.
صونا
30 مرداد 91 0:38
عزییییییییییییییییییییییزم مثل همیشه آیاتای جونم با عکسای خوشگلش سوپرایزمون کرد
الهی بگردم با اون اخم جذابت فرزانه جون تو اون عکس آیاتای داره نبات میخوره !! ؟؟


بله یه شاه نبات از تو ظرفش ورداشته و در رفته. اولین اقدام منم این بود که ازش عکس بگیرم.
مامان کورش
31 مرداد 91 16:37
سلام عزیزم وای چه جوری تونستی از خودت جداش کنی خیلی سخت فکر کنم حسابی اذیت شدی


یه کم دلهره داشتم اما وقتی امارشو میگرفتم و حالش خوب بود و مشغول بازی، خیالم راحت میشد. اما دلتنگی رو نمیشه انکار کرد و قلبمون براش تاپ تاپ میکنه شدید..
maman sonia
31 مرداد 91 17:17
_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤ مهربون همیشگی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____________________¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
_______________________¤¤


چشم میایم خدمتتون.
ستاره
1 شهریور 91 10:23
عزیزم چقدر تیپ وقیافه پسرونه ای داره. باورتون نمیشه اگه عنوان وبتون نبود فکر میکردم حتما پسره.مخصوصا با تیپ بلوز وشلوار. اگه پسر بودی چی میشدی.


ممنون ستاره جان. یه رد پا میزاشتی بهت سر میزدیم.
متین مامی ایلیا
4 شهریور 91 1:01
سلام فرزانه جون خوبی عزیزم ؟ چه میکنی با جای خالیه عروسکت من که دلم واسش تنگ شده هر بار میام به وبش سر میزنم میبینم آپ نشده دلم میگیره
ایشالا هر جا که باشه همیشه خوشحال و سلامت باشه


سلام متین جان.دوریش کم کم داره اثر میکنه. باید به فریماه جون بگم یه مطلب بزاره براش.خواهرم اینا ازش یه سری عکس گرفتن..
مامان مهراد
5 شهریور 91 0:02
فریماه جون
5 شهریور 91 10:09
آره اون پسته آخریم گیجی شد باید درست جمع بندی کنم. میخواستم عکسای آیاتایو از بچه ها بگیرم چند تاشو بذارم. ولی پفتم شاید بخوای بعدا بذاری.راستی تغییرات پاشا به چه سمتی بود؟



اتفاقا میخواستم بهت زنگ بزنم گلگی کنم (خواهر شوهر بازی نه ها!! دوست بازی) که چرا هنوز برای آیاتای یه پست نزاشتی، دیگه پیش شماست و میگفتم حتما براش مطلب مینویسه.تغییرات پاشا رو توی وبلاگت جواب دادم.

فریماه جون
5 شهریور 91 10:46
راستی نمیدونم عکس معرفی وبو کی تغییر دادی؟ بهرحال من امروز متوجه شدم. همیشه دوست داشتم این عکسو بذاری. عکس شاد و قشنگیه.


خیلــــــــــــــــــی وقته. آره خیلی آدمو شاد میکنه و انرژی منتقل میکنه.
مامان امیرناز
17 شهریور 91 23:08
سلام عزیزم چه فرشته نازی داری خدا حفظش کنه سخته دوری ایشالا زود بیاد پیشت بهمون سر بزن


ممنون.چشم میایم حتما.