سلامی دوباره...
سلام سلام سلام به آیاتای عزیز و دوست داشتنی و خوش رو و دلبر و سلام به همه دوستان خوبمون که مرتب به ما سر میزنن. ما یه مدتی مهمون داشتیم و کار اداره و بعداز ظهرها هم مهمون داری اجازه نمیداد مطلب و عکسی بذاریم، اما چند روز هم اینترنت مشکل پیدا کرده بود و خلاصه اینکه الان با یه خط نت داغ تنوری تازه راه اندازی شده با شما در تماسیم.
میخواستم چند تا عکس و خاطره از این دوهفته آیاتای بذارم و امیدوارم خوشتون بیاد .
الان یک هفته ای میشه که آیاتای جان کمی (یه ذره) تنبلی رو کنار گذاشته و به خودش زحمت میده و غلت میزنه و اگه حسش بود هر چند با کلی غرو لند و عشوه و غمزه شکم مبارک رو از روی زمین بلند میکنه و یک قدم چهار دست و پا میره و بعد هم با احتیاط کامل فرمون رو میشکنه و پشتشو میذاره زمین و میشینه و بیخیال ادامه کار میشه. مگر اینکه شیء خیلی انگیزشی دور و برش باشه که برای بدست آوردنش بیشتر انرژی مصرف کنه و به دستش بیاره.
آیاتای این روزها زیاد اشتهای غذا خوردن نداره و من هم خیلی غصه میخورم که کاش یه قاشق بیشتر بخوره یا یه قُلُپ بیشتر یا یه ... اما نمیخوره که نمیخوره ..
و دیگه اینکه طبق معمول همیشه هرجا پا میذاریم دوستداران آیاتای دورش جمع میشن و اظهار لطف و .. و آیاتای هم که دستش درد نکنه کلی برای همه دلبری میکنه و نهایتأ همه با دل ضعفه شدید از کنارش دور میشن .
همین امروز که بعد از مدتها تونستیم بریم بیرون، این مسأله بارز بود و پدرش و من تمام مدت داشتیم با خدا راز و نیاز می کردیم و سپاسگزاری که همچین دختر باهوش و خوش رویی بهمون داده و باعث افتخار ماست .
همین جا برای همه اون زوج هایی که آرزوی بچه دارشدن رو دارن دعا می کنم و از خدا می خوام آرزوشون برآورده بشه و به تجربه الان ما دست پیدا کنن . الهی آمین .
فعلأ چند تا عکس از آیاتای جان میذارم و سرفرصت مفصل تر می نویسم.
توی عکس زیر آیاتای رو می بینیم که توی ساحل نشسته و داره به یه چیزایی فکر میکنه ...
و آیاتای جان در حال ذوق کردن برای پدر مهربانشون (کشتی یونانی) :
آیاتای جان در پارکینگ منزل :
آیاتای و سینا جان در کنار هم که خیلی عکس های جالبی دارن، این بامزه بود من انتخابش کردم :
آیاتای در حال خوردن فرنی و من از ذوق اینکه خوب خورد ازش عکس یادگاری گرفتم :
آیاتای از خواب بیدار شده و اصلأ اعصاب نداشت بر خلاف همیشه!!!
یه کم اخماش باز شد و رفت بغل مادربزرگش و یه عکس یادگاری:
توی این عکس موهای خیلی پرپشت و موج دار آیاتای رو می بینیم که خانم مربی وشبنم جون واقعأ زحمت کشیدن و بعد از براشینگ، بستن و یه عکس یادگاری هم ما ازش گرفتیم که بزرگ شد ببینه چه موهای کمندی داشته :
جالبه بدونید که آیاتای جان توی این عکس هم تو قیافه بود چون که هنوز خوابش میومد و بیدار شد و خوابش کامل نبود و ما رو اصلأ تحویل نمی گرفت. برای باز شدن اخمش خیلی تلاش کردیم اما بی نتیجه بود و من دوربین به دست تا اینکه یه لبخند بزنه و من شکارش کنم (اتفاقی نادر توی این 8 ماه و 16 روز)، تا اینکه عروسک های توی بیبی انیشتین یه کار خنده دار کردن و این لبخند کمرنگ نصیب دوربین ما شد:
به زودی می بینیمتون ..