یه عالمه عکس
سلام دختر گلم، مهربون مثل ماهم.
یه عالمه عکس هست که باید بزارم. فعلا 40 تاشو میزارم. هنوز گوشی بابایی رو هم خالی نکردم. ایشاله اونم به زودی .
اینم آدرینا جون دوست داشتنی، یه لقمه کوچولوی ناز. یه فندق خوشمزه.
اینا همه اسباب بازیهای بچگی های شایان و یاسمن جونه که اون چند روزی که خونشون بودیم باهاش حسابی سرگرم میشدی..
اینجا غذا درست کردی و با بابایی رادی می خورید. وسطشم هی می گی بابایی مباظب باش خیلی خیلی خیلی داغه.. قربونت برم. معمولا نیمرو درست میکنی اما اینبار غذا بود و هی هم همش میزدی و بهش یه چیزایی اضافه می کردی..
بعضی وقتا هم درون گرا میشی و میری پشت پرده بازی میکنی..
دهنت پر از شله زرده:
این یکی هم فقط به خاطر گیس موهای طلاییت که گنج منه.
اصلا برات مهم نیست که من خودمو بالا پایین میکنم که ازت عکس بگیرم. در اوج آرامش داری برنامه ت رو میبینی..
و توی این عکس هم مهمون داشتیم از ماهشهر. شما هم بی تفاوت به جمه نشسته بودی نقاشی می کشیدی و پپاپیگ می دیدی..
این هم وقتی که دوربین رو آوردم عکس بگیرم خودتو زدی به خواب و چشماتو محکم بستی. اصلا هم نمیخندیدی که من شک کنم. اما من قبلش دیده بودم که بیداری و بعدشم که دوربین رو برداتم با شیطنت چشماتو باز کردی و به من خندیدی..
اینم از سری خواب هست که استثنائا آوردمش
داری میری مهد و اصلا نمیمونی که عکس بگیرم ازت
فدای چهره معصومت بشم. خیلی خوبی شما دخترم، خیلی..
آیاتای ژست بگیر:
این دو تا هم عکسهای روزی هستن که از آتلیه اومده بودن مهد عکس بگیرن که من خودم رفتم مهد میخواستم حضور داشته باشم. اما اصلا اصلا اصلا خوشم نیومد از کیفیت کارشون و گفتم همین دو تا عکسی که گرفتید کافیه. بیشتر از دو تا هم چاپ نکنید برای ما!!!! کلی هم البته حرفهای قصار زدم که دلم خنک بشه و شد.. خیلی ضایع شدن.
آخه این چه ژستیه دخترم؟ من نمیدونم از توی این عکسا چی در میاد واقعا؟!!
و این عکسم باز فقط برای موهای نازت که درست کرده بودم برات میخواستیم بریم بیرون..
چند تا عکس دیگه هم هست که موضوعشون فرق میکنه و توی یه پست جداگونه میزارم..
پست بعدی شعرهای مهدت هست که یکی دو تاشو نیاوردم و فردا مینویسمشون. برات کلی کلی کلی شادی آرزو میکنم. بی نهایت دوستت دارم.