آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

دخترم آیاتای

وصف العیش نصف العیش :)

1393/11/29 11:10
نویسنده : مادر آیاتای
3,130 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر یکی یه دونه مون، چراغ خونه مون، تمام زیبایی ها در تو ، عزیز کرده ، مهربون، خورشیدم محبت

بازم نشد که سر قولم وایسم و زود زود بنویسم، آخه نوشتن تمرکز و وقت خوب می خواد که من کمتر این دوتا رو یه جا همزمان میتونم داشته باشم خندونک

حالا با یه کم خاطره و عکس به روز میشیم، یه عااالمه حرف هست برای گفتن اما هنوز نمیشه بگم. یه کم زمان میخواد که مثل میوه کال برسه و بشه مکتوب کرد .

 

*  -آیاتای چرا اینقدر دسشویی میری دخترم؟ خسته               - منم آدمم دیگه جیش می کنم تعجب.

*  من رفته بودم پیش دوستام که از اهواز اومده بودن و میخواستم کمی بگردونمشون توی کیش. به آیاتای گفتم میام دنبالت اما واقعا یه جوری شد شرایط که نشد برگردم خونه. وااای که امین میگه یک سره داشتی می گفتی الان مامان میاد، الان دوستای مامانم می گن دخترت کجاست ما ببینیمش برو بیارش ... یه سری هم همسایه داشته میومده بالا از پله، رفتی بیرون دیدی اونه، همونجا نشستی و بهش گفتی فکر کردم مامانمه آخه مامانم گفته میاد دنبالم.    اصن داغون شدم اینا رو شنیدم. قربون دل مهربونت برم من آخه گریه

*  بهش میگم آیاتای بخواب که ما خیلی خوابمون میاد و داریم میخوابیم.   - شما بخوابید منم میخوام بازی کنم تا سرم گیج بره بخوابم خنده

* من یه کم حالتهای نفس تنگی داشتم و همش مجبور بودم نفس های خیلی عمیق بکشم...  - مامانی چرا ناراحت و عصبانی هستی؟   - نه دخترم چرا اینجوری فکر کردی؟         - آخه اینجوری نفس میکشی..   - نه گلم من دارم نفس عمیق می کشم خیلی هم خوشحالم ..      - (فردای اون روز) مامان منم نفس امین کشیدم (عمیق) قه قهه

* کله پوک شدم افتادم (کله ملق)

* خودت لاک پاک کن رو از کشو بر میدار و می شینی یه گوشه لاکاتو پاک می کنی . وای که می کشی منو با این کارات محبتبوس

* تشخیص رنگ ها:   قرمز دخترونه س / آبی کمرنگ پسرونه س / آبی پررنگ دخترونه س آرامراضی

 

بازم میگم یه عااااالمه خاطره و حرف هست که هنوز نمیشه بنویسم. ایشاله به زودی چشمک  زیبا  بغل

فعلا همینا رو بدون شرح ببینیم.

 

 

 

درحال لاک پاک کردن :

 

آیاتای اخم کن: قه قهه

 

خدا رو هزار مرتبه شکر که دستبند گمشده کادوی عمه مریم پیدا شد:

 

کفشای نیلا رو پوشیدی و آناهیتا هم کفشای شما رو، دست به دست دارید میرید قدم بزنید خندونکراضی

 

رفته بودیم اسکچرز برای خرید مثلا، شما زودتر از ما دو تا کتونی انتخاب کردی و از قفسه برداشتی و داری آماده میشی برای پوشیدن :

 

اینجا هم توی بازار یهویی شروع کردی سوره کوثر رو خوندن، داری توی گوش بابایی می خونی الهی من قربون دوتاییتون بشم محبتمحبتمحبتبوس

 

و دایی مهدی داره ناز ناز بهت غذا میده ،شما هم که لووووس میشی وقتی اون میاد. قربون دوتاییتون برم من: محبتبوس

 

رفتم خرید، شما خواب بودی. بابایی زنگ زد و گفت شما بیدار شدی و سراغ منو می گیری و گریه میکنی و مامانی رو می خوای. صدای گریه ت رو که شنیدم از پشت تلفن سریع برگشتم خونه. قربونت برم. بعدم شال منو با عینکم زدی و نشستی مظلوووم. الهی من فدااااات بشم.

 

صبح منتظر راننده هستیم، با رنگارنگ داری باهاش صحبت میکنی: کجا موندی؟ چقدر دیگه می رسی؟ ما پایینیم، آره دیگه پایین خونه مون. نه اومدیم بیرون منتظریم. باشه زود بیا دیرمونه. قه قهه

 

دسته عینک رو از توی کلاه رد کردی خندونک خلاقیتت توی حلق گینس دخترم .

 

یه آدم برفی ناچیز در حد بضاعت دستای بدون دستکشم و بدون هویج و شال گردن اضافی چشمکخندونک

 

من فدااااااااااا بشم بوس بوس بوس

 

و اینم تنبلای اون محل که توی سرما اومده بودن جلوی آفتاب و حسابی خودشونو می خاروندن آدم هوس می کرد اونجا دراز بکشه. خیلی لوووس بودن..

 

آیاتای و دستکش های بزرگ و جدیدش همون لحظه :

 

وقتی سر ناهار توی رستوران خوابت برد. عزیززززز دلم.

 

و توی تاکسی خندونک  نفس کش ش ش ش ش

 

اینم عکس هنری ومپایری شما و صونا جون. خدا حفظتون کنه بسکه همو دوست دارید محبتبوس

 

بازم عکس هست. که به زودی میان وبلاگ. چشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

سمیرا
29 بهمن 93 15:37
وایییییییییی چقده شما شیرین زبونی. دلبری می کنی حسابی با اون موهای طلایی نازت. فکر کنم آیاتای جونم از جمله دخترایی است که بیرون می ره همه دنبال موهاشن ماشاله
مادر آیاتای
پاسخ
آی گفتی.. بچه م واقعا بعضی مواقع خسته میشه از این دنبال شدنا در سطح شهر دیگه شناخته شده س. مرسی لطف داری عزیزم.
مریم
1 اسفند 93 8:38
اتفاقی اومدم وبتون. دختر من دقیقا همسن دختر شماست. خدا دختر کوچولوی نازنینتون رو حفظ کنه در پناه خودش
مادر آیاتای
پاسخ
مرسی عزیزم خوش اومدین. همچنین آوای شما رو
arnika
1 اسفند 93 17:52
سلام به به می بینم که بعد از مدتها دوباره آپ کردید. خب یه خبری بدید به ناامیدان وبلاگی تون چقدر خانومی بزرگ شده. ماشالله اون کله پوک افتادنت منو کشته ماشالله به جونش
مادر آیاتای
پاسخ
والله خیلی گیرم زهرا جون اصن شدیدددد... مرسی فدات
z
4 اسفند 93 13:35
فقط وای ازین دختر بامزه زیبا. دلم وا شد یه کم دیدمتون. فرزانه جون بدو برو برای خودتون.اسپند دود کن. آدم دلش میخواد دستشو بکنه تو اون آبشار طلایی!
مامان ترنم
6 اسفند 93 23:55
سلللام جوووون ذلم برات یک ذره شده جوجه من
مانی محیا و دوقلوها
11 اسفند 93 22:49
عزیز دل خاله
علي بابا محيا
2 فروردین 94 16:18
سلام دختر ناز عمو،انشاا... زير سايه پدر و مادر زحمتکش و مهوبونت سالي خوبي داشته باشيد
مادر آیاتای
پاسخ
ممنون عمو علي جان، همچنين شما و خاله مريم، محيا و دوقلوهاي خوووب
منصوره
10 فروردین 94 14:22
لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن روزهایت رنگارنگ سال نو مبارک . . .
مادر آیاتای
پاسخ
مرسي دوست عزيزم
sona
14 فروردین 94 15:57
salaaaaaaaaaaaaaam be ruye mahet ba vaziati bohrani va ba pc faghat umadam begam bi sabrane montazere kamelol eish hastaaaama
مادر آیاتای
پاسخ
منم تقريبا وضعيتم همينطوره
طوبی
27 فروردین 94 12:14
ای جووووووووووونم فدات بشم عاشق تک تک عکساتم دلتنگتم اسااااااااااااسی
نونو
31 فروردین 94 11:39
ای جاااااااااااااااااااااااانم دلم چقدر دلم تنگ بود براش عزیززززززززززم