آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

دخترم آیاتای

یه کم دیگه از اونچه گذشت..

1394/2/30 14:10
نویسنده : مادر آیاتای
2,408 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و هزار تا سلام

یه کم دیگه  از اونچه گذشت این سری شامل یه کم دیگه از افاضات شماست و همینطور بالغ بر 40 تا عکس.

یا علی مدد..

اصطلاحات جدید شما:

* پناه بر خدا    

* چاکرم

* مچکرم

* به من چه (این مورد رو فکر میکنی فحشه یا حرف خیلی بدیه چون این خاطره رو برای امین تعریف کردی؛ بابایی من امروز یه حرف بدی زدم.. دوستم گفت اینجوری و اونجوری، منم گفتم به من چه. آخه خیلی صحبت کرد من دیگه حوصله شو نداشتم. حرف بدی زدم ولی خب خسته شدم ...)

* مربی کلاس فرهنگسرا یه جلسه داشته بهتون یاد میداده که وقتی کسی شما رو صدا میزنه جواب بدید: جانم. جالبه که زیاد استقبال نمیکنی از خاطرات مهد یا بیرون رو تعریف کردن. اما این بار به محض نشستن توی ماشین خودت تعریف کردی و هی یواشکی می گفتی منو صدا بزنید تا جواب بدم جانم..

* داشتی با تلفن مثلا صحبت می کردی. پرسیدم کیه و چرا اینقدر صحبتت طولانی شد؟ گفتی: خانم مربی مونه. منم گفتم آیاتای جان جدی بگو. کدوم خانم مربی؟ با صدای آروم گفتی: مامان مثلا دیگه.. و بعد با صدای بلندتربهم توضیح دادی که اسمش خانم توت فرنگیه و خیلی مهربونه و ...

* راست می گم            * به خدا

* شورشو در آورده         * 

* روز جمعه با بابایی رفتید نون و شیر بخرید. برگشتنی دیدم یه دنت دستته و یه قاشق تهش مونده. با عصبانیت به امین گفتم چرا براش دنت خریدی و باز کردی خب دیگه صبحونه نمیتونه بخوره.   حالاشما سریع در جواب من: مامانی نه میدونی چیه؟ بزار یه چیزی بگم یه آقاهای مقسره ای (مسخره) دنت های رو کم کرده بودن و پر نبود و درش رو هم خیلی سفت کرده بودن و محکم بود و باز نمشید. آقاها خیلی مقسره هستن و شورشو درآوردن. منم دیگه نمیخورم میزارمش یخچال و اتفاقا گشنمه میخوام صبحونه بخورم. (من :تعجبتعجبهیپنوتیزم  امین : گیجسوت)

* میگم آیاتای برو یه کم دراز بکش.   شما: مگه درازم میاد؟

* خونه که میای از قول خاله سهیلا میگی که مثلا گفته نباید اینکار و اونکارو کنی (کارایی که خودت تمایلی نداری.) و خونه اونام میگی مامان گفته این کارو نکن و مثلا زیاد غذا بخوری دل درد می گیری یا باید کارتن ببینی تا حوشال (خوشحال) بشی .

فعلا عکسا رو بزارم تا صفحه مشکل پیدا نکرده. ایشاله ازین به بعد زودتر مینویسم.

 

شب سال تحویل و آیاتای خوابالود..

 

رفته بودیم روستا. وای که چقدر خوش گذشت. هوای سرد ولی دوست داشتنی

 

 

 

 

عکس زیر در حال درس خوندن برای امتحان زبانی

 

شما و ارمیا در حال محبت دروکردن

 

 

عکس زیر هم پیک نیک رفته بودیم و هوا سرد و باد زیاد بود، کلاه شما رو دادیم ارمیا و روسری عمه ارمیا رو پیچوندیم برای دختر طلا

 

 

در حال گذاشتن وسایل توی یخچال. قررررررررررررررربونت برم الهی.

 

کفش تق تقی خریداری شد صرفا بعنوان جایزه خوردن دارو. که بازم جنگ و جدال ها برقرار بود...

 

 

دختر طلا در حال توضیح دادن پازل سرزمین متضادها..

 

و باز هم احساسات شما و ارمیا خندهعینک

 

ژست هایی از جنس خاله سولماز..

 

 

 

 

 

 

 

 

عکس زیر هم داری میگی: مامانی اون ماشینه رو می بینی؟      بله           مامانی من یه فکری کردم، دوچرخه منو بیاریم بدیم به ایشون، اون ماشینه رو بخریم برای من و اون دوچرخه قرمزه رو هم بخریم برای شما. خوبه؟

 

در حال خوردن نون بربری و شکلک در آوردن توی آینه فروشگاه. وای که چقدر خندیدیم. فدااااای دختر بی همتا..

 

 

خونه آنا و ژست های همیشگی. قربون خرمن موی طلاییت بشم من

 

عکس از توی یه فروشگاه کفش تو خوی. کنارت دو تا لاکی که خریدی رو چیدی روی هم .خنده

 

شما و سینا در حال بازی با آیپد صدرا مثلا یواشکی و زیر میز..

 

وقتی مریض بودی و تب داشتی بمیرم الهی..

 

بازی شما دو تا تو هتل ماکو. آخ که چه بساطی داشتید دوتایی..

 

 

 

 

در حال یادگیری رقص زومبا از روژینا خندونک

 

 

گریه بعد از دعوا با آناهیتا خندونک

 

ژست جدید عکس برگرفته از روژینا

 

 

 

 

با خاله سهیلا رفته بودید دریا و کلی قرمز شده بودی و جیگر.

 

 

 

اینم حسن ختام عکسا. یادش بخیر. اون موقع همش دو ماه و بیست و سه روزه بودی. فداااای این نی نی ناز. فرنام هم که خودش دو سالش کامل نشده بود. همش میومد و میخواست ناز کنه یا دست بزنه و ما سریع میومدیم بالاسرتون.

 

امیدوارم حق مطلب سه ماهه رو ادا کرده باشم.

دوستت دارم دخترم، خیلی مهربونی و نمیدونم شکر داشتن تو رو چجوری باید به جا بیارم.

خدایا خیلی دوستت دارم و آیاتای رو که تو دادی رو هم دوست دارم. برامون حفظش کن و عاقبت به خیرش کن.

پسندها (1)

نظرات (5)

منصوره
5 خرداد 94 11:28
اااای جونم خانم شده آیاتای خااااانوم عکساااتم عالیه عزیزم ما هم آپیم سر بزن منتظرتونیم
مریم مامان نگارین
11 خرداد 94 12:25
سلام فرزانه جون.تولد آیاتای رو تبریک میگم انشالله که همیشه در سایه شما سلامت و شاد و خندون باشه
مادر آیاتای
پاسخ
سلام عزیزم. مریم مهربونم. و در کنار شما باشیم عزیزم.
نونو
16 خرداد 94 11:17
عااااااااشقتونم
مادر آیاتای
پاسخ
ما هم عاااشق تواییییم
z
16 خرداد 94 22:36
ان شاءالله
طوبی
19 خرداد 94 9:30
واااااااااای عزیز دلم دست خالم درد نکنه انرژی مضاعف گرفتم قربونتون برم
مادر آیاتای
پاسخ
قربونت برم طوبی جون مهربونم