آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

دخترم آیاتای

دختر یکی یک دونه

سلام دختر خوشگلم، نازدونه مهربون/ میدونم خیلی وقته دوستاتو منتظر گذاشتم برای نوشتن حال و احوالت.. این مدت حسابی مشغول بودیم و در مواقع غیرمشغولی هم داشتیم به اون مشغولیا فکر می کردیم. به هرحال الان شما یه دختر کوچولی سه سال و چهار ماهه گوگولی هستی که من و بابایی عاشقتیم و بدون لبخندت زندگی نمیشه کرد.. همونجوری که توی پست قبلی نوشتم شما با دایی جون مهدی رفتید و 9 روز بعد ما هم اومدیم برای عقد دایی جون محمد و اونجا حسابی لپ هات گلی شده بود و بهت خوش گذشته بود. کلی لغت زبان جدید یاد گرفته بودی و مثل همیشه دلبری های فراوان چاشنی.. چند تا خاطره از زمانی که خونه خاله بودی برام فرستادن که باید برات بنویسم.. **گو...
26 مهر 1393

خلاصه نویسی دوماهه

سلام دختر نازم، زیبای ماه گونه ام.. الان که دارم برات می نویسم فقط 5-6 روز موندهبه سه سال و سه ماهه شدنت. هر روز مهربونتر و خانوم تر میشی و ما رو از همیشه وابسته تر می کنی. دیشب با دایی مهدی رفتی شیراز و ما تنها موندیم و تازه متوجه شدم که وقتی نیستی، خونه روح نداره و حس هیچ کاری بدون وجودت نداریم. کلی اتفاق گفتنی افتاده توی دو ماهه گذشته و ننوشتن وبلاگت واقعا قابل بخششه چون خیلی خیلی سرمون شلوغ بود و دستمون بند... اولا که مهد شما عوض شد و بیستم تیر ماه دیگه مهد اطلس نرفتید و یه ده روز مهد امور زنان و بعدش هم از شروع تیرماه مهد صدف هستی و بعد از بررسی و تجربه هایی که اخیرا داشتم بنظر میاد اینجا خواهی موند. زیاد بهانه مهد اط...
5 شهريور 1393

شعرهای مهد کودک - سری سوم

سلام ماه گونه ام. کلی با احساس خجالت شعر می خونی و گاهی به سختی میشه فهمید داری چی می گی اما عاشق شعر خوندنت هستم دخترم. بابایی که ذوووووقی می کنه دیدنی.. دکتر دکتر چه مهربونه                            درد منو می دونه  زخم منو می بنده                        با شوخی و با خنده میگه مریض کوچولو                ...
8 تير 1393

خواب های آیاتای - سری سوم عکس

الهی من فدای خوابیدن معصومانه ت. گاهی خودم با تلاش فراوان می خوابونمت اما بلافاصله پشیمون میشم و دوست دارم بیدار باشی. خیلی خوبی، خیلی دوستت داریم من و پدر.               اینم خوابوندن عروسک بیچاره، لای نرده ها:   خوشحال باشی دخترم. ...
8 تير 1393

کلاً...

دختر گلم خیلی وقته از کارات و صحبتهات چیزی ننوشتم. الانم نمیدونم از کجا شروع کنم. خیلی دلبر و باهوشی، نمیشه هیچ رقم از دستت فرار کرد. قاطی پاتی (از نظر زمانی) هرچی به ذهنم رسید می نویسم البته بر اساس یادداشتهایی که دارم . هرکدوم هم عکس داشت با عکس.. توی این عکس داشتیم از باشگاه میرفتیم خونه، طبق معمول اصرار داشتی که بیرون از سالن یه کم بشینیم و با هم صحبت کنیم.. داشتیم صحبت می کردیم که متوجه شدم با خودکار روی کفشت یه کوچولو خط خطی کردی، پرسیدم این چه کاریه؟ میگی: نـــــــه مامانی من فقط نبشتم تــب (کفش) خوشگلم دوستت دارم .   - مامانی!!!! - بله؟    -من و تولدم تو آسانسور بودیم که گرگه رو دیدم داشت تولد...
7 تير 1393

کاردستی ها 3

سلام دختر ناز مهربونم. الهی من فدای مهربونیات بشم. خدای بزرگم رو بی نهایت شاکرم که به من منت نهاد و عزت داد و حس مادری داد و تو رو داد که لمس کنم و بو کنم و ناز کنم و ببوسم. خدایا خیلی ازت ممنونم، خیلـــــــی.. اومدم کاردستی های اخیرت رو اضافه کنم. آفرین به شما دختر خوبم. از امروز ژیمناستیک میری و همینطور به زودی توی مهد زبان رو به طور اختصاصی باهاتون شروع میکنن، قبل از این که مربی خودتون کار می کرد، ازین به بعد مربی جداگونه دارید براش. قربون چشمای معصومت برم، وقتی می خوابی غصه م می گیره عزیزدل من.. این عکس کاردستی هات: - گوشی تلفن:   - گیلاس و البته به قول خودت : آبلالو   -جوجه   -دست...
27 خرداد 1393

جشن تولد - قسمت دوم: مهمونی

بازم همون اتفاق قبلی افتاد، به مدیریت هم تلگراف زدم جواب ندادن!!! واقعا که!!!! الان دیگه انگیزه ای می مونه برا آدم؟ یه سایت درست درمون بزارید ملت چ گناهی کردن آخه؟ مسخره شو در آوردید!!   بی مقدمه میرم عکس میزارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اه!!!!!!!!!!!!!! فقط حال دارم برای شفاف سازی اینو بگم که تم تولد بنفش بود و تزئینات تولد رو خودم درست کردم                             و گلابتون خونه ما، جگر گوشه مامان و بابا:   ...
21 خرداد 1393