آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

دخترم آیاتای

آیاتای جان راه رفـــــــــــــــــــــــــــــــــت...!!

1391/2/28 22:18
نویسنده : مادر آیاتای
895 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آیاتای عزیزم.

اومدم مختصر بگم که شما الان رسمأ دو قدم راه رفتی ماچ و ما کلی جیغ کشیدیم و خندیدیم. جیغمون از هیجان بود و خنده مون از اداهایی که شما تو صورت کوچولوت در می آوردی. زبون بیرون، چشمها رو جمع کرده و دماغ چروک .. بعد از دو قدم هم خودتو انداختی روی پدر. و چند بار تکرار شد. همش در حد یک تا دو قدم..تشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویق

خوشحالیــــــــــــــــــــــم ...

البته شبنم جون توی دفتر یادداشت مهدت نوشته که شما دیروز هم یک و نیم قدم راه رفتی و کلأ سرپا می ایستی و کلی می رقصی و دست می زنی.. ازین کارا توی خونه هم انجام میدی اما کمتر.. فدای تو.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان ساینا
29 اردیبهشت 91 22:19
می بینم آیاتای جون بهترین هدیه تولدتون رو داد. مبارکه قدمهای کوچولوت.
روح انگیز مامان سیاوش
30 اردیبهشت 91 8:49
سلام عزیز دلم خوبید
هزارماشالله که این روز قشنگ رو به چشم خودتون دیدید الهی تا ابد همیشه رو پاهای خودش وایسه مامانی مبارکت باشه این صحنه به یاد موندنی ...
حتی اگه این روزا دیر میام خونتون اما بدون همیشه و همیشه دوستتون دارم و به یادتونم ..از طرف خاله روح انگیز و پسر خاله سیاوش هزار تا ماچ برا خوشگل خاله


مرسی خاله روح انگیز جون. کم پیدایی دلمون براتون تنگ میشه. ماهم شما رو میبوسیم.
مامان کوروش
30 اردیبهشت 91 10:52

افرین به این دخمل خوشگل
و وای بر تو فرزانه جون ( وسایلتهات رو جمع کردی ؟ )


واااای به وسایل که فکر میکنم استرس می گیرم.
مانی محیا
30 اردیبهشت 91 14:15
کجا به سلامتی ما رو هم بذار تو چمدونت.. باید آخرین نفر باشیم دیگه؟؟


تو مگه تو چیزی جز لباسات جا میشی؟ با اون سایزی که برای شلوار دادی که واویلا داریم. اضافه بار میخورم بیشتر از پول بلیطامون. هنوز معلوم نیست خواهــــــر!! تصمیم داشتیم جایی بریم با وجود آیاتای که هم دلم نمیاد بزارمش هم دست و پا گیره، موندیم فعلا. نمیشه تصمیم درستی گرفت.
متین مامی ایلیا
30 اردیبهشت 91 17:39
افرین عزییییییییییییییییییزم دخمل زرنگ، ایلیا فعلا فقط رو پاهاش وامیسته و ذوق میکنه
دووووووووووووووووووووست دارم گلم


مرسی متین جون.ماهم شماروخیلی دوست داریم.
مامان مهرسا
31 اردیبهشت 91 9:43
مباركه قدم هاي بزرگ دختر كوچولومون.انشالله هميشه شاد باشيد.
مامان محیا
31 اردیبهشت 91 11:16
دست و پا گیر خودتی. دیگه دارم جوش میارم..هر چی دلت بخواد داری به گوگولی من میگی ها... در ضمن تو خیلی لاغر و درازی. سایزی که دادم تقریبا استاندارد بود


اون کلمه "تقریبا" ت تو حلقم.
حسناسادات
2 خرداد 91 10:59
خصوصی


دیدم عزیزم. لطف کردی.میام پیشتون.
نرگسی
2 خرداد 91 19:03
ماشالله به آیاتای جوننننننننننننننن ..
مانی محیا
3 خرداد 91 13:53
فرزانه این پست محیا رو بخون. روز تولد آیاتای پارسالhttp://marriam.niniweblog.com/post118.php


ووووووووووی خوندم.سپاس
روح انگیز مامان سیاوش
3 خرداد 91 15:06
سلام عزیز دلم امشب پست جدید رو میزارم حتما یه سر بیا خونمون الهی قربونت بشم منم دلم براتون تنگ شده اما چه کنم که نمیتونم ببینمتون اما اینو بدون که ندیده دوستت دارم خواهر جونم ببوس صورت ناز عروسم رو ..
فریماه جون
6 تیر 91 8:09
جااااااان بالاخره شروع کردی. نمیدونستم. چقدر بیخبر بودم ازهمه جا. ایشاله قدمهای موفق زندگیت. قیافشو میتونم تصور کنم شیییییرینم.