آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

دخترم آیاتای

آیاتای و آدرینا جون..

1390/11/13 23:42
نویسنده : مادر آیاتای
1,097 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به آیاتای جان و به دوستای گلمون.

بد نیست کمی از خاطرات سفر اخیر بگم.

آدرینا جون که میشه نوه خاله آیاتای از آیاتای 42 روز کوچیکتره و البته اونم وبلاگ داره به آدرسی که انتهای این پست میزارم اما بابا و مامانش هنوز وقت نکردن براش مطلبی بنویسن.

از همون خیلی کوچولوییش خیلی پر جنب و جوش بود و الان دیگه حسابی شدیدتر هم شده. اما آیاتای کلأ زیاد کالری نمی سوزوند و الانم میشه گفت برای هر کاری انرژی مصرف نمی کنه ( خیلی بلاست) . سری قبل که 3 شهریور برای جلسه دفاع من رفتیم اهواز، و بعد از اون بهبهان و بعد هم که عروسی دایی مهدی و فریماه جون بود، آیاتای تقریبأ سه ماهه بود و آدرینا 1/5 ماهه. آدرینا خیلی ورجه وورجه می کرد ولی آیاتای تقریبأ بی تحرک بود و چون لپ هم زیاد داشت همه میگفتن چقدر تنبله و سوژه شده بود. خلاصه همون موقع این دو تا جیگرو گذاشتیم کنار هم که ازشون عکس بگیریم، آدرینا خیلی دست و پاشو تکون میداد، خیـــــــــــــــــــــلی، آیاتایم که همه چیو می خورد، به محض اینکه دست آدرینا خورد به دهن آیاتای، آیاتای بلافاصله شروع کرد به خوردن دستش. ما اونقدر خندیدیم که کسی نتونست ازشون عکس بگیره فقط آدرینا رو از کنار آیاتای ورداشتن تا تمومش نکرده. این سری آخر هفته پیش هم که رفتیم باز عین همون اتفاق تکرار شد و حسابی خندیدیم. توی عروسی فردخت جون آیاتای و آدرینا رو با فاصله نیم متری خوابوندیم که بخوابن و ما به خوشگذرونیمون بپردازیم که آیاتای متوجه پستونک آدرینا شد و اراده کرد اونو بگیره. هرچی دستشو دراز کرد دستش نرسید، محکم لباسشو چسبید و تا اونجایی که زورش رسید کشیدش سمت خودش و دستشو راحت دراز کرد و پستونکشو کشید درآورد. بقیه هم که همه داشتن میمردن از خنده. آدرینای بیچاره هم با اون همه شر و شلوغیش و اینکه همه میگن مثل جن میمونه از شیطونی، هیچ واکنشی نشون نداد. و البته اینجور زورگوئی های آیاتای بازم تکرار می شد. هر بار این دوتا رو میذاشتن پیش هم که بازی کنن آیاتای لباسشو میکشید، موهاشو، دست میزد محکم به صورتش و آدرینا هم مثل بچه مظلوما فقط نگاش می کرد . به قول مامان آدرینا مریم جون، فقط از یه لحاظ جای امیدواری هست و اونم اینکه اگه آیاتای خواست آدرینا رو بزنه، آدرینا چهار دست و پا فرار میکنه زود و آیاتای نمیتونه بهش برسه. آخه آدرینا با وجود اینکه 6/5 ماهه س، خیلی تند تند چهار دست و پا میره و آیاتای که الان 8 ماه و چند روزه س اصلأ بلد نیست بره |(البته عوضش تاتی تاتی میره).

توی پرانتز بگم: من و مریم جون تقریبأ هم سن هستیم و من از ایشون 7 ماه بزرگترم، البته خاله شون میشما... خلاصه اینکه ظاهرأ بچه هم که بودیم موقع شیطنت ها من حسابی سیاست داشتم و همه خرابکاری ها به اسم مریم بیچاره تموم می شد و اون کتک می خورد و دعواش می کردن. طوری که من تا حالا حتی یک بارم کتک نخوردم. مریم جون همیشه میگفت تو که اینقدر از بچگی به من زور میگفتی و الان هی بهم زور میگی (به شوخی) مطمئنم برای یک روزم شده بچه تو بزرگتر میشه و میخواد به بچه من زور بگه. و این سری که رفتیم معلوم شد آیاتایم دقیقأ اینجوریه. همه میگن آدرینا شیطون میشه، خیلی ال و بل .. اما آیاتای آرومه در حالی که در عمل خلاف این بود .

کلأ آیاتای نوع برخوردش با آدرینا خیلی جالب بود انگار دوست داشت بهش زور بگه اما همه بچه های دیگه رو می دید خیلی خیلی جالب براشون می خندید و با صدای بلند ذوق می کرد و همه پا به پاش ذوق می کردن. الهی قربونت برم عزیز دلم که اینقدر مهربونی. فقط این آدرینای بیچاره بود که یا لباسشو می کشید یا تل سرشو در می آورد ... جای همگی خالی بود که این صحنه ها رو می دیدید. البته فیلم زیاد گرفتن ازشون . اما من فقط سعی می کردم جداشون کنم و آیاتای رو دور کنم که این رفتارش تقویت نشه چون شاید الان برای ما جالب و خنده دار باشه اما بطور ناخودآگاه داریم رفتار بدش رو تقویت می کنیم .

الان ساعت 11.5 شب روز پنج شنبه 13 بهمن ماه نوده .

آدرینا جون اینجاست...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

حسناسادات
14 بهمن 90 9:17
ماشالا دختر نازی دارین ایشالا خدا حفظش کنه. خوشحال میشم به حسنای منم سر بزنید و اگه دوست داشتین تبادل لینک کنیم. فقط قبلش بگین که رمز وبلاگ رو بهتون بدم. ممنون
فریماه جون
14 بهمن 90 11:58
ملوسکام. دلم واسه هردوشون تنگ شده.
فریماه جون
15 بهمن 90 18:33
سلام. فرزانه جان از جریان حسادتهای آدرینا زبل هم مینوشتی جالب بود. واسه فرناز تعریف کردم خیلی ذوق کرد گفت عزیزم مشخصه بچه باهوش ودقیقیه. چون حسودی کردن یکی از مراحل رشد ذهنی بالاست که میتونه تشخیص بده. آیاتایو محکم ببوس.