آیاتایآیاتای، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره
آیینآیین، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

دخترم آیاتای

مکالماتمون..

1393/2/18 11:50
نویسنده : مادر آیاتای
1,226 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ماه گونه م. یه کم صحبتهای مختلفت یادمه گفتم بنویسم بخونیم..

  • یاد گرفتی یهو میزنی تو پیشونیت و دستتو تو هوا می چرخونی و میگی ااااا فلان چیز شد.. خنده
  • بابایی: آیاتای مامانی داره میره مأمریت تهران. شما: نه ه ه ه مأموریت مال باباهاس مامانا باید اینجا باشن سکوت
  • اومدم جاروبرقی بکشم، مبل رو کشیدم کنار دیدم زیرش یه عالمه پوست پسته ریخته، میدونستم به هرحال امین این کار رو نکرده، صدات زدم تا اومدی میگی: ببخشیــــد دیگه این کار رو نمی کنم.راضی
  • بعد از ظهر من رفته بودم دکتر، بابایی هم برای اینکه شما دختر خوبی بودی بهت پفک داده بود. گویا موقع خوردن کمی ریخته روی مبل، گفتی: مامانی میاد اینا رو جمع میکنه، من میرم بخوابم. دو دقیقه بعد بابایی صدات می زنه جواب نمی دی، میاد اتاقت می بینه رفتی تختت و پتو رو هم کشیدی سرت و خوابی. الهی من فدات بشم. الان مدتیه که دیگه ساعت 7-8 بیهوش می شی تا فردا صبحش.
  • هفته گذشته یه روز صبح بیدار شدیم و من بخاطر شما یک ساعت دیر رفتم اداره و با آرامش صبحونه تو دادم و آب میوه و هرچی خواستی خوردی و لباس و مو... رسیدیم به مرحله بافتن و بستن پایین موهات که یهو گیر دادی و  کش پایین موهاتو ندادی و گفتی خودم میخوام ببندم. تو این گیر و دار بافت موهات باز شد و به طرز بدی دوباره موهات ژولیده شد، منم صدام رفت بالا از دستت، ناراحت شدی و حسابی گریه ی سوزناک کردی. تمام زحمات خودم رو هم هدر دادم در واقع. بعدشم تا بری توی مهد یهو می زدی زیر گریه، اصن داغووون. اومدم اداره دلم طاقت نیاورد زنگ زدم مهد و باهات صحبت کردم، شما هم گفتی دلم برات تنگ شده و تعریف کردی که خمیر بازی کردیم و رفتیم سینما و داریم ناهار ماکاری با ژله می خوریم، کاری نداری خدافظ. منم یه کم ارومتر شدم و مشغول کارام..هیپنوتیزم غمگین
  • عادت داری موقع خوندن کتاب داستانهات اونا رو تا می کنی، مثل اینکه خاله شبنم این کار رو می کنه و منم تا حالا نتونستم متقاعدت کنم منصرف شی .
  • دیروز لباس مهدت خیلی بهت میومد، توی مهد خاله ها احتمالا احساسات نشون دادن، شما هم مونده بود تو ذهنت، امروز که آماده می شدی بریم مهد، میگی: خانم آقاصی به من گفت آیاتای چقدر خوشگل شده. الهی من فدای ماه گونه م.

 

فعلا همین چند تا به ذهنم رسید. بازم میام می نویسم برات ماه من.

پسندها (3)

نظرات (14)

نیلوفر
22 اردیبهشت 93 20:41
دوستم میشه رمز بدید؟
مادر آیاتای
پاسخ
بله حتما. توی وبلاگ خودتون رمز دادم..
نیلوفر
24 اردیبهشت 93 10:19
مرسی که پیش ما اومدین. من و شما مشترکیم
مادر آیاتای
پاسخ
آها الان میام جواب میدم.
صونا
24 اردیبهشت 93 19:26
خیلیییییییییییییییییییی ماهی تو آخه....
مادر آیاتای
پاسخ
مرسی صونا جوووون
مانی محیا
29 اردیبهشت 93 9:20
خاله قربونش بره الهی... طالبی، پوستتو میکنم میندازمت تو خرد کن اگه اینهفته نیاری تهران بگردونیمش..
مادر آیاتای
پاسخ
خدا نکنه خاله جون. مرسی مریم حالا تا ببینم چطور میشه.
مانی محیا
29 اردیبهشت 93 9:20
منظورم همون مخلوط کن بید
صونا
3 خرداد 93 22:29
فرزانه جونم پس عکس اتاق ایاتای بادکوراسیون جدید رو کی میذاری پس ؟؟
مادر آیاتای
پاسخ
باور کن صونا به طرز عجیب و غریبی همیشه وقت کم میارم. باشه این سری میزارم عزیزم.
مانی محیا
10 خرداد 93 15:15
تولد آیاتای گلی مبارک. 130 ساله بشی عزیزکم. نازکم. کاش پیشت بودم و یه ماچ آبدارت میکردم
مادر آیاتای
پاسخ
ممنون مریم جون. کاش.
عذرا
10 خرداد 93 15:34
امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک . . .
مادر آیاتای
پاسخ
ممنون عذرا جون. لطف کردی عزیزم.
مامان سونیا
10 خرداد 93 16:20
تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک
مادر آیاتای
پاسخ
ممنون مامانی سونیا جون.
مامان سونیا
10 خرداد 93 16:22
ماشالله به به این دختر ناز و شیرین زبون
مادر آیاتای
پاسخ
شیرین زبونی میکنه و دل ما ضعف میره..
مامان سونیا
10 خرداد 93 16:23
.,,,,,,,,,,,,,,,,*,,,,,*,,,,,* ,,,,,,,,,,,,,,,,,’0,,,,”0,,,,”0 ,,,,,,,,,,,,,,, _||___||___||_ ,,,,,,,,,,’*,,{,,,,,,,,,,,,,,,,,,,},* ,,,,,,,,,, 0,,{/\/\/\/\/\/\/\/\/\/},’0 ,,,,,,,,,_||_{_________”___}_||_ ,,,,,,,,{/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/ ,,,,,,,,{,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,} ,,,,,,,,{/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/} ,,,,,,,,{_____________”_______} ~~~~HAPPY BIRTHDAY TO YOU~~~~
مادر آیاتای
پاسخ
ممنون عزیزم.
خاله نرگس
16 خرداد 93 0:17
تولدت مبارک عزیزممممممممممممم فدای شیرین زبونیهای تو انشاله همیشه موفق باشی
مادر آیاتای
پاسخ
مرسی خاله نرگس جووون. خدا نکنه.
مانی محیا
18 خرداد 93 12:13
طالبی جونم پست جشن تولد رو بذار دیگه
مادر آیاتای
پاسخ
اوه باشه باور کن وقت نمیکنم.
آبجیــــــــــ حنانــــه
19 خرداد 93 21:18
سلام مامانیـــ حال شما ؟ خوب هستید ؟ چ خبرا ؟ آیاتای جونم خوبه ؟! ماشالا چقد بزرگ شده خدا حفظش کنه دلمون واستون تنگ شده پیش ما هم بیاین بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوووووووووووووس
مادر آیاتای
پاسخ
سلام از ماست عزیزم. خوبیم، اونم خوبه. مرسی خانوووم. ما هم دلمون تنگ میشه براتون. چشم میام.