سفر کوتاه آیاتای جان...
سلام به همه دوستان گل آیاتای و ما. از اینکه به وبلاگ آیاتای سر میزنید خیلی خوشحالیم. ما چند روزی توی سفر کوتاه بودیم و به همین دلیل فرصت اینکه وبلاگ رو به روز کنم نبود. و بنویسم که آیاتای چقدر شیطون شده و می خواد از همه چی سر دربیاره.. یه چند تا عکس از یک هفته ای که ایاتای در سفر بود و همینطور به عنوان آخرین عکس های ماه هشتم ایشون میزاریم و سر فرصت میام و کمی از آیاتای این روزها می نویسم .
اینجا آیاتای جون رو توی عروسی دختر داییش "فردخت جون" می بینیم که داشت توی اون شلوغی آواز می خوند و به خودش خوش می گذروند :
و اینجا آیاتای خانم در حال ذوق کردن از دیدن فامیل های مهربون :
و آیاتای جان و دوستش آدرینا که حسابی باید ازشون مطلب بنویسم و در آینده براش یادگاری بمونه :
و آدرینا جوووون که خیلی ناز و ماهه، خیلی دوستش داریم :
امیدوارم لذت ببرید . به زودی با پست جدید و خاطرات این روزهای آیاتای میایم ..